رسید موسم عید و صلای می درداد

پیاله بر کف خوبان ماه پیکر دارد

میی که ساقی رعنا ز خون مستان خورد

چه خوابها که بدان غمزه های کافر داد

مگر بر آب خود آیم ز خشکی روزه

دو سه پیاله بباید مرا سراسر داد

بسان نیمه بیضه ز جام نقره تمام

که نقل مجلس مستان بط و کبوتر داد

خضر بریخت به ساغر ز می که آب حیات

پس آن گهی به کف ثانی سکندر داد

بر آستانش، خسرو، نثار موسم عید

به وزن شعر همه برکشیده گوهر داد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *