در هر ولایتی ز شرف نام ما رود

گر دوست بر متابعت کام ما رود

ای باد صبح دم، خبر او بیار تو

آنجا مجال نیست که پیغام ما رود

هر حاصلی که داد به عمر دراز دست

ترسم که در سر هوس خام ما رود

هر لحظه نامه‌ای بنویسم به مجلسی

روزی مگر به مجلس او نام ما رود

دل را گر آرزوست که یابد مراد خود

ناچار بر مراد دلارام ما رود

زین سان که کم نمی‌کند آن شوخ سرکشی

بسیار فتنها که در ایام ما رود

ای اوحدی،مریز دگر دانهٔ سخن

کان مرغ نیست یار که در دام ما رود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *