صوفی! بیا که آینه صافی ست جام را
تا بنگری صفایِ می لعل‌فام را

راز درون ِ پرده زِ رندان ِ مست پرس
ک‌این حال نیست زاهد ِ عالی‌مقام را

عنقا شکار ِ کس نشود دام بازچین
ک‌آن جا همیشه باد به دست است دام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال ِ دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی زِ عیش
پیرانه سر مَکُن هُنَری ننگ و نام را

در عیش ِ نقد کوش که چون آب‌خور نماند
آدم بِهِشت روضه‌یِ دارالسّلام را

ما را بر آستان ِ تو بس حقّ ِ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحُّم غلام را

حافظ مرید ِ جام ِ می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ ِ جام را

فریدون فرح اندوز

شرح سطر به سطر
توضیح در باره شرح سطر به سطر

ستیغ، هیچ ادعایی در کامل و جامع بودن شرح‌ها ندارد.

صوفی بیا که آینه صافی‌ست جام را تا بنگری صفایِ می لعل‌فام را

فام: رنگ، گون، مانند
لعل فام: لعل رنگ، لعل گون، لعل مانند، شراب سرخ
لعل: سنگ قیمتی سرخ رنگ که شراب سرخ به آن تشبیه می‌شود.
صفا: صمیمیت، یکرنگی، صاف بودن

آینه صافیست جام را: آینه یِ جام، صافی است
را: فک ِ اضافه

صوفی! بیا که صفای می ِ لعل فام را بنگری زیرا که (هم اکنون) آینه ی جام صافی است

از صوفی دعوت می کند که یکرنگی را در می ِ لعل فام ببیند.

راز ِ درون ِ پرده زِ رندان ِ مست پرس ک‌این حال نیست زاهد ِ عالی‌مقام را

زاهد عالی‌مقام: زاهدی که به درجات بالای زهد دست یافته باشد.
حال از اصطلاحات عرفانی است. یعنی وضعیت و کیفیت. نوعی درجه و حالی که شخص دارد.
در ادامه صحبتش با صوفی است.
می گوید این حال (مرتبت، درک، وضع) که رندان مست دارند، زاهد عالی مقام هنوز به این حال دست نیافته است که بتواند راز درون پرده را تشخیص بدهد. راز درون پرده را از رندان مست بپرس. زاهد نمی داند.

عنقا شکار ِ کَس نشود دام بازچین ک‌آن جا همیشه باد به دست است دام را

عنقا: سیمرغ

عنقا هم جزو اصطلاحات عرفانی می تواند تلقی شود. سیمرغ، یعنی آخرین مرحله.

و در ادامه خطابش به صوفی می گوید: بیخودی دام برای شکار عنقا مگستر. عنقا شکار ِ هیچ کس نمی شود. دامی که گسترده‌ای را بازچین. برچین. زیرا که آنجا (جایی که منتظری که عنقا به دام تو بیفتد) باد نصیب ِ دام (تله) می شود. یعنی چیزی دست دامی که گسترده ای را نمی گیرد بجز باد. یعنی چیزی نصیب نمی شود.

در بزم ِ دوْر یک دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال ِ دوام را

بزم: مجلس
دور: دوران، گردش، دور جهان، دور فلک
قدح: پیمانه‌ای برای باده‌نوشی
دوام: جاودانگی
وصال: پیوستگی
بزم دور: مجلسی که در آن باده را دور می‌دهند و به همه می‌دهند، کنایه از زندگی

در مجلسی که برای باده نوشی دور هم جمع شده‌اند ( زندگی ) یک-دو قدح باده بنوش و برو ( از بزم خارج شو ) یعنی طمع نداشته باش که در این بزم پیوسته حضور  ( زندگی جاوید ) داشته باشی.

ای دل شباب رفت و نچیدی گُلی زِ عیش پیرانه سر مَکُن هُنَری ننگ و نام را

شباب: جوانی
پیرانه سر: سر ِ پیری، آغاز پیری
عیش: خوشگذرانی
ننگ: بی‌آبرویی
نام: شهرت و آوازه ( رسوایی )
هنر کردن: کار مهم کردن، تلاش کردن

ای دل! دوران جوانی گذشت و تو از ( گلستان ِ ) عیش و خوشی گلی نچیدی ( کنایه از جوانی نکردن در وقت جوانی ) ، سر پیری به خاطر بی‌آبرویی و رسوایی، هنرنمایی نکن ( که از باغ عیش هوس گل چیدن کنی! )

در عیش ِ نقد کوش که چون آب‌خور نماند آدم بِهِشت روضه‌یِ دارالسّلام را

عیش: خوشی
نقد: آنچه در حال داده شود، حاضر و آماده
عیش نقد: مخالف عیشی که وعده دهند
آبخور: محل آب خوردن/برداشتن
بهشت ( فعل ): فرو نهاد، رها کرد
روضه‌ی دارالسلام: بهشت

به عیشی که نقد و حاضر و آماده است بپرداز ، زیرا که وقتی برای آدم ( ع ) آبخوری از عیش نقد باقی نماند، بهشت را رها کرد.

روی سخن با زاهدی است که وعده‌ی بهشت ( عیش ) می‌دهد. در خوشی کردن به نقد بودن خوشی دقت کن و فریب وعده و وعید زاهد را نخور.

ما را بر آستان ِ تو بس حقّ ِ خدمت است ای خواجه! بازبین به ترحُّم غلام را

خدمت: خدمتگزاری
آستان: پیشگاه درگاه
خواجه: آقا، سرور
غلام: بنده، خدمتگزار
بس: بسیار
ترحم: مهربانی کردن

خدمت ، خواجه ، غلام تناسب

ای خواجه! ما در درگاه تو بسیار خدمت کرده‌ایم و بسی حق خدمتگزاری داریم پس به خاطر خدماتی که کردم ترحمی بر این غلام درگاه‌ت کن.

حافظ مرید ِ جام ِ مِی است ای صبا! برو وز بنده بندگی برسان شیخ ِ جام را

مرید: پیرو
شیخ: مرشد، عالِم
شیخ جام:
۱- شیخ الاسلام احمد نامقی جامی که صوفی سختگیر و جاری کننده‌ی حد و خم‌شکن و طرفدار امر به معروف و نهی از منکر بوده‌است
۲- شرابی که درون جام وجود دارد به شیخی تشبیه شده است که انسان باصفا و صاف و بی‌ریایی است.

بندگی: چاکری، خدمتگزاری
بنده:
۱- خود ِ حافظ
۲- یکی از مریدان شیخ جام

مرید ، شیخ تضاد

حافظ از جام ِ می پیروی می‌کند ( جامی که صاف است و صفا دارد ).
ای صبا! برو نزد شیخ جام و از بنده ( حافظ ، مرید ِ شیخ ِ جام) پیام بندگی‌ام را به او برسان.

۱- دوستدار جام شراب است و به شیخ احمد جامی دهان کجی می‌کند.
۲- دوستدار جام شراب است و شراب صاف را مرشد خود می‌داند.

وزن عروضی و تقطیع

صُو فِی بـِ یَا کـِ ئَا یـِ نـِ صَا فِیـ سـ جَا مـِ را

مفعولُ / فاعلاتُ /  مفاعیلُ / فاعلن
یا:
مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل

یا:

تن تن ت تن ت تن ت ت تن تن ت تن ت تن

نام ِ قدیمی بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

sou fii bi yaa ke ?aa ye ne saa fii s(e) jaa m(e) raa

taa ben ga rii sa faa ye me yee la? l(e) faa m(e) raa

اختلاف نسخه‌ها

چند نسخه متفاوت با نسخه مرجع

اساس کار ستیغ، نسخه چاپ قزوینی و غنی است. و تصحیح‌های دیگر اینجا در دسترس است

خانلری

صوفی بیا که آینه صافی‌ست جام را
تا بنگری صفایِ می لعل‌فام را

راز درون ِ پرده زِ رندان ِ مست پرس
ک‌این حال نیست صوفی‌ی ِ عالی‌مقام را

عنقا شکار می‌نَشَود دام بازچین
ک‌این جا همیشه باد به‌دست است دام را

در عیش ِ نقد کوش که چون آب‌خور نماند
آدم بِهِشت روضه‌یِ دارالسّلام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال ِ دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی زِ عیش
پیرانه سر بکُن هُنَری ننگ و نام را

ما را بر آستان ِ تو بس حقّ ِ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحُّم غلام را

حافظ مرید ِ جام ِ می است ای صبا برو
وز بنده بند‌گی برسان شیخ ِ جام را

اختلاف نسخه ها بر اساس تصحیح خانلری

بیت یکم:
که باده‌ی صافی‌ست | آینه صاف است

بیت دوم:
زاهد عالی مقام | عالِم عالی مقام

بیت سوم:
شکار ِ کس نشود
دام باز کش
کانجا
بدستست عام را | بدستست جام را

بیت چهارم:
من آن زمان طمع ببریدم ز عافیت
در نقد عیش | در نقد عشق
که چون انجمن نماند | که چون آب‌رو نماند
ک‌آدم بِهِشت

بیت پنجم:
در بزم دور خوش قدحی درکش و برو

بیت ششم:
شتاب رفت
گلی ز عشق | گلی ز عمر
بکن هنر ننگ | مکن هنری

بیت هفتم:
حق نعمت است
زنهار باز بین

بیت هشتم:
از بنده
شیخ خام
پیر جام

حافظ شیراز

صوفی! بیا که آینه صافی‌ست جام را
تا بنگری صفا یِ می ِ لعل‌فام را

راز ِ درون ِ پرده زِ رندان ِ مست پرس
ک‌این کشف نیست زاهد ِ عالی‌مقام را.

 

ای دل! شباب رفت و نچیدی گلی زِ عیش،
پیرانه سر مکُن هُنَری ننگ و نام را؛

در عیش ِ نقد کوش، که چون آب‌خور نماند
آدم بِهِشت روضه‌یِ دارُالسَّلام را.

در بزم ِ دُور یک دو قدح دَرکش و برو! –
یعنی طمع مدار وصال ِ دوام را.

عنقا شکار می‌نَشَود، دام بازچین
ک‌این جا همیشه باد به‌دست است دام را.

من آن زمان طمع بِبُریدم زِ عافیت
ک‌این دل نهاد در کف ِ عشق‌ام زمام را.

#

حافظ مرید ِ جام ِ می است این صبا، برو
وَز بنده بنده‌گی برسان شیخ ِ خام را.

حافظ به سعی سایه

صوفی بیا که آینه صافی‌ست جام را
تا بنگری صفایِ می ِ لعل‌فام را

راز ِ درون ِ پرده ز رندان ِ مست پرس
کاین حال نیست زاهد ِ عالی‌مقام را

عنقا شکار ِ کس نشود دام بازچین
کانجا همیشه باد به‌دست است دام را

در عیش ِ نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه‌یِ دارالسّلام را

در بزم ِ دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال ِ دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر بکن هنری، ننگ و نام را

ما را بر آستان ِ تو بس حقّ ِ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را

حافظ مرید ِ جام ِ می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ ِ جام را

خرید آثار مرتبط

خرید آنلاین آثار دانلودی، خرید کالا، دانلود محصولات رایگان

دیوان حافظ

قزوینی و قاسم غنی

نسخه PDF تصویربرداری شده از چاپ هندوستان

دیوان غزلیات حافظ

پرویز ناتل خانلری

نسخه PDF تصویربرداری شده از کتاب قدیمی

دیوان خواجه حافظ

سید عبدالرحیم خلخالی

تصویربرداری شده از کتاب چاپ سال ۱۳۰۶

طریق عشق

بدیع الزمان فروزان فر

شرح غزلیاتی چند از حافظ

شنیدن غزل‌های حافظ با صدای جاودانه‌ی فریدون فرح اندوز، لذتی دوچندان به شعر می‌بخشد. خاصه آن‌که هم صدا را بشنوی و هم تصویر ببینی. مجموعه‌ی غزل‌های حافظ، در دو شکل صوتی و تصویری با اجرای فریدون فرح‌اندوز را اینجا تهیه کنید و لذتش را ببرید.

حافظ – فریدون فرح اندوز

سهیل قاسمی، مجموعه‌ئی از اجرای تمام غزل‌های حافظ بر اساس نسخه‌ی قزوینی و غنی ارائه کرده است. روی‌کرد سهیل قاسمی، ارائه‌ی نسخه‌ی صوتی با اولویت نهادن بر اصل درست‌خوانی اشعار، رعایت صحیح لحن و ادای صحیح واژگان با پای‌بندی به وزن شعر است. اینجا مجموعه‌ی «حافظ شاعر» سهیل قاسمی را تهیه کنید.

حافظ – سهیل قاسمی

نرم افزار حافظ شاعر، تلاشی است برای در دسترس نهادن نسخه درست دیوان حافظ. آنچه که ما را در مجموعه ستیغ بر آن داشت که در کنار اپ های فراوان حافظ موجود در مارکت های موبایلی، کار دیگری ارائه دهیم، جدا از علاقه شخصی، تلاش در ارائه مرجع قابل اعتمادی از متن دیوان، با لحاظ رویکرد علمی معرفی نسخه ها و تصحیح های مختلف، نسخه بدل ها، و شرح های بدیع و کاملی برای علاقه‌مندان به فال حافظ بود.

حافظ شاعر

شرح فال

بکوش تا راه چاره را از کسانی بپرسی که آگاه و مهربان هستند. مکوش تا از بدان و نامهربانان تقلید کنی که آنان به اسرار محبت و انسانیت واقف نیستند. اگر به دنبال آرزویی بزرگ و دست نیافتنی هستی، در نظر داشته باش که آرزوها و اهدافت را منطقی و عاقلانه برگزینی. وگرنه حاصلی نخواهی یافت و زحمت تو بیهوده خواهی بود.

آگاه باش که همیشه اوضاع بر وفق مراد نخواهد ماند. پس بکوش تا از موقعیت های خوبی که در دست داری بیشترین بهره را ببری. اگر فرصتی را از دست داده ای، حسرت آن را نخور. و مکوش تا به هر طریقی بخواهی جبران کنی. ممکن است اصرار بر احیای فرصتی که از دست رفته، باعث آبروریزی شود. بکوش تا از فرصت های واقعی حداکثر استفاده را بکنی. به عبارتی نقد را به نسیه نفروش! چیزی که در دسترس تر است را برگزین و از خیالات و توهمات در باره ی موفقیت های موهوم بپرهیز.

نشست های مرتبط

صوفی! بیا که …

نشستی در این باره منتشر نشده

۰ Comments

Trackbacks/Pingbacks

  1. حافظ - ستیغ - […] ۷: صوفی بیا که آینه صافیست جام را […]

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *