رونق ِ عهد ِ شباب است دِگر بُستان را
می‌رسد مژده‌یِ گُل بُلبُل ِ خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان ِ چمن باز رسی
خدمت ِ ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مُغ‌بَچه‌یِ باده فروش
خاک‌روب ِ در ِ می‌خانه کنم مژگان را

ای که بَر مَه کشی از عنبر ِ سارا چوگان
مضطرب‌حال مَگَردان من ِ سرگردان را

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر ِ کار ِ خرابات کُنند ایمان را

یار ِ مردان ِ خدا باش که در کشتی‌ِ نوح
هست خاکی که به آبی نَخَرَد طوفان را

برو از خانه‌یِ گردون به‌در و نان مَطَلَب
ک‌آن سیَه کاسه در آخر بکُشَد مهمان را

هر که را خواب‌گه ِ آخر، مُشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کَشی ایوان را؟

ماه ِ کنعانی‌ِ من! مسند ِ مصر آن ِ تو شد
وقت ِ آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام ِ تزویر مَکُن چون دِگران قُرآن را

فریدون فرح اندوز

شرح سطر به سطر
توضیح در باره شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

رونق ِ عهد ِ شباب است دِگر بُستان را می‌رسد مژده‌یِ گُل بُلبُل ِ خوش الحان را

رونق: رواج، گرمی بازار
شباب: جوانی
بستان: باغ و بوستان
خوش الحان: خوش آواز

دگربار بوستان رونق ایام جوانی دارد، مژده‌ی گل ( شکوفایی غنچه‌ی گل ) به بلبل خوش‌آواز می‌رسد.

ای صبا گر به جوانان ِ چمن باز رسی خدمت ِ ما برسان سرو و گل و ریحان را

ریحان: هر گیاه سبز و خوشبو
خدمت: بندگی، ارادت

ای صبا! اگر ( در بوستان وزیدی ) و به جوانان چمن ( سرو و گل و ریحان ) رسیدی به آنها پیام بندگی و ارادت من را برسان.

گر چنین جلوه کند مُغ‌بَچه‌یِ باده فروش خاک‌روب ِ در ِ می‌خانه کنم مژگان را

مغبچه: بچه‌ی مغ، پسر بچه‌ای که در میخانه خدمت می‌کرد
مغ: زرتشتی
جلوه کردن: ناز و کرشمه و دلبری کردن
خاکروب: جارو

اگر مغبچه‌ی باده‌فروش چنین جلوه‌گری کند من مژه‌هایم را چون جارویی کنم برای جارو زدن در ِ میخانه.

اظهار بندگی و خاکساری نسبت به مغبچه

ای که بَر مَه کشی از عنبر ِ سارا چوگان مضطرب‌حال مَگَردان من ِ سرگردان را

عنبر: ماده‌ای خوشبو که از معده‌ی نهنگ عنبر خارج کنند.
سارا: خالص و بی‌غش
سارا نام محلی است در ساحل بحر عمان و گویند در آنجا عنبری به غایت بی‌نظیر وجود دارد.
چوگان: بازی چوگان، چوبی که سر ِ خمیده ای دارد و با آن بازی چوگان را انجام می دهند. عربی شده ی آن، «صولجان» است.

مَه: صورت تابناک معشوق به ماه تشبیه شده
بر مه چوگان کشیدن:
۱- زلف هلالی معشوق به چوگانی ( که کج است ) تشبیه شده که روی بخشی از صورت او را پوشانده
۲- در بازی چوگان گوی را زدن تا به ماه برسد

عنبر سارا: استعاره از زلف یار، زلف به خاطر خوشبو و سیاه بودن به عنبرخالص تشبیه شده

سرگردان:
۱- واله و حیران
۲- سر را گرداندن به این سو و آن سو

عاشق درمقابل چهره‌ی تابناک معشوق ( که بخشی از آن قابل مشاهده است ) سرگردان است. مانند گویی که در بازی چوگان به این سو و آن سو پرتاب می‌شود و در بازی سرگردان است عاشق هم در مقابل معشوق واله و سرگردان است.

جایگاه دل عاشق در حلقه‌های زلف یار است و معشوق با تکان دادن سر، زلف خود را که چون چوب سرکج ِ چوگان است به حرکت درمی‌آورد و عاشق را مضطرب می‌کند.

ماه باعث پریشان‌حالی آدم‌های دیوانه (سرگشته) هم می‌شود.

ترتیب اجزاء جمله:
ای کسی که از عنبر سارا بر ماه چوگان کشی! من ِ سرگردان را مضطرب حال مگردان.

ای معشوقی که زلف مشکین و تابدار خود را مانند چوب چوگان بر صورتت افکنده‌ای ( که انگار در بازی چوگان گوی را به سمت ماه پرت کرده‌ای! )
من که در مقابل تو و برای دیدن چهره‌ی تابانت سرگردان هستم با حرکت زلفت به این سو و آن سو حال من را پریشان نکن!

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند در سر ِ کار ِ خرابات کُنند ایمان را

دُردکشان: دردنوشان، رندانی که به علت تهیدستی دُرد و ته‌نشین شراب را که ارزان است می‌نوشند.
خرابات: میکده

چیزی را در سر ِ کاری کردن:
سرمایه ای را صرف ِ کاری کردن. مایه ای را که دارند در وجه ِ کاری سرمایه کنند و خرج کنند.

می ترسم این قومی که بر دُرد کشان می خندند، در نهایت ایمانشان را در سر ِ کار ِ خرابات بگذارند (از دست بدهند).

یعنی تمام ایمانشان را به پای خرابات بریزند و تمام سرمایه شان (ایمان شان) از دستشان برود.

از این دست طعنه ها به کسانی که دُرد کشان را استهزاء می کند در شعر حافظ هست. به طوری که می گوید که می ترسم شما هم اگر بچشید و گر همچو من افتاده ی این دام شوی، ای بس که خراب باده و جام شوی:

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

یار ِ مردان ِ خدا باش که در کشتی‌ِ نوح هست خاکی که به آبی نَخَرَد طوفان را

چیزی به آبی نخریدن: ناچیز و بی‌ارزش دانستن آن چیز

تلمیح به داستان نوح ( مرد خدا ) و کشتی ای که ساخت و یارانش را از توفان نجات داد

خاک ، آب تناسب

یار ِ مردان ِ خدا باش. زیرا که اگر یار ِ مردان ِ خدا باشی از گزند ِ توفان و حوادث در امان خواهی بود. به طور مثال، کسانی که یار مردان خدا (نوح) شدند، توانستند به کشتی نوح پناه ببرند و از نوفان خلاصی یابند. و توفان به چشمشان از قطره آبی کمتر شد.

برو از خانه‌یِ گردون به‌در و نان مَطَلَب ک‌آن سیَه کاسه در آخر بکُشَد مهمان را

سیه کاسه:

  1. کنایه از آدم ِ بخیل
  2. استعاره از گردون و آسمان و چرخ فلک

چرخ ِ سیاه‌کاسه، خوان ساخت شبروان را:
نان ِ سپید او مَه، نان‌ریزه‌هاش اختر
خاقانی

آسمان ِ شب را به کاسه وارونه سیاهی بر فراز ِ سر تشبیه کرده که ماه، نان ِ سفیدی در داخل ِ کاسه است و ستاره ها، خرده نان های آن اند. مثل ترید ِ نان داخل ِ کاسه ی سیاه

دَر: بیرون
به در: به بیرون
در شدن: بیرون رفتن
نان طلبیدن: انتظار لطف و احسان داشتن

می گوید این گردون، مثل ِ سیاه کاسه ای است که نه تنها نان به تو نخواهد داد، بلکه در آخر تو را خواهد کشت! فرار کن!

(سرانجام همه‌ی ما مرگ است)

هر که را خواب‌گه ِ آخر، مُشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کَشی ایوان را؟

خوابگه ِ آخر: قبر
افلاک: آسمان
ایوان: کاخ

همه قرار است سر ِ آخر در مشتی خاک بخوابند
بگو چه نیازی است که بلندی کاخ خودت را به افلاک بکشی!

ازین رباط دو در چون ضرورتست رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

ماه ِ کنعانی‌ِ من! مسند ِ مصر آن ِ تو شد وقت ِ آن است که بدرود کنی زندان را

مسند: تکیه‌گاه

ماه کنعانی:

  1. تلمیح به داستان حضرت یوسف که از زندان رهایی یافت و عزیز مصر شد
  2. ماه کنعانی: زیباروی اهل کنعان

معشوق که در زیبایی به ماه تشبیه شده

مَسند: تکیه گاه ِ تخت ِ پادشاهی و مجازاَ (مجاز به علاقه جزء به کل) به معنای سلطنت و فرمانروایی به کار رفته.

 ای ماه ِ کنعانی ِ من! مثل ِ یوسف، مسند ِ مصر از آن ِ تو شد. دیگر وقت ِ آن رسیده که زندان را بدرود کنی.

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام ِ تزویر مَکُن چون دِگران قُرآن را

تزویر: فریب

رندی در این بیت در معنای منفی به کار رفته است‌

هر کاری می کنی بکن ولی مثل بقیه که قرآن را تبدیل به دامی کرده اند که مردم را فریب دهند و تزویر کنند، تو این کار را نکن

وزن عروضی و تقطیع

فعلاتن / فعلاتن / فعلاتن / فعلن

یا:

ت ت تن تن / ت ت تن تن / ت ت تن تن / ت ت تن

نام ِ قدیمی بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

rou na qee ?ah de sa baa bas t(e) de gar bos tan raa

mii ra sad moz de ye gol bol bo le xos ?al han raa

اختلاف نسخه‌ها

چند نسخه متفاوت با نسخه مرجع

اساس کار ستیغ، نسخه چاپ قزوینی و غنی است. و تصحیح‌های دیگر اینجا در دسترس است

خانلری

رونق ِ عهد ِ شباب است دِگر بُستان را
می‌رسد مژده‌یِ گُل بُلبُل ِ خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان ِ چمن باز رسی
خدمت ِ ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مُغ‌بَچه‌یِ باده فروش
خاک‌روب ِ در ِ می‌خانه کنم مژگان را

ای که بَر مَه کشی از عنبر ِ سارا چوگان
مضطرب حال مَگَردان من ِ سرگردان را

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر ِ کار ِ خرابات کُنند ایمان را

یار ِ مردان ِ خدا باش که در کشتی‌یِ نوح
هست خاکی که به آبی نَخَرَد طوفان را

هر که را خواب‌گه آخر نه که مُشتی خاک است
گو چه حاجت که بر آری به فلک ایوان را

برو از خانه‌یِ گردون به‌در و نان مَطَلَب
ک‌این سیَه کاسه در آخر بکُشَد مهمان را

ماه ِ کنعانی ِ من مسند ِ مصر آن ِ تو شد
گاه ِ آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام ِ تزویر مَکُن چون دِگران قُرآن را

اختلاف نسخه ها بر اساس تصحیح خانلری

بیت یکم:
شباب است و دگر
می دهده مژده ی گل | مژده ز گل
تا زِ بُن | تا زِ سر

بیت دوم:
گر به عروسان چمن
چمن برگذری
مژده ی ما برسان

بیت پنجم:
ترسم این قوم
دَرد ِ کسان می خندند
در سر و کار

بیت ششم:
هست بادی که | هست آبی که | هست خاکی که به بادی
به آبی بخرد | به آبی نخرد

بیت هفتم:
خوابگه این آخر | خوابگهش آخر مشتی | خوابگهش خاک بود آخر کار | خوابگه آخر بدو مشتی | خوابگه آخرتی در خاکست | خوابگه آخر مشتی خاکست
حاجت که بر افلاک کشی ایوان را| حاجت که به افلاک کشی ایوان را

بیت هشتم:
کان سیه کاسه
کاسه بآخر

بیت نهم:
وقت آن است
که پدرود کند

بیت دهم:
باش ولیک | باش ولیکن
قرآنرا

 

حافظ شیراز

رونق ِ عهد ِ شباب است دِگر بُستان را
می‌رسد مژده‌یِ گُل بُلبُل ِ خوش الحان را.

ای صبا! گر به جوانان ِ چمن باز رسی
خدمت ِ ما برسان سَرو و گُل و ریحان را.

 

ماه ِ کنعانی‌یِ من! مسند ِ مصر آن ِ تو شد
وقت ِ آن است که بدرود کنی زندان را.

در سَر ِ خویش ندانم که چه سودا داری
که به‌هم‌بر زده‌ای گیسو یِ مُشک‌افشان را.

ای که بَر مَه کشی از عنبر ِ سارا چوگان!
مضطرب حال مَگَردان من ِ سرگردان را.

#

نَشَوی واقف ِ یک نکته زِ اَسرار ِ وجود
تا نه سرگشته شوی دایره‌یِ امکان را.

یار ِ مردان ِ خدا باش! که در کشتی‌یِ نوح
هست خاکی که به آبی نَخَرَد توفان را!

#

هر که را خواب‌گه آخر به دو مُشتی خاک است
گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را؟

برو از خانه‌یِ گردون به‌در و نان مَطَلَب
ک‌این سیَه‌کاسه در آخر بکُشَد مهمان را.

#

گر چنین جلوه کند مُغ‌بَچه‌یِ باده فروش
خاک‌روب ِ در ِ می‌خانه کنم مژگان را.

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر ِ کار ِ خرابات کُنند ایمان را!

حافظا، می خور و رندی کن و خوش باش، ولی
دام ِ تزویر مَکُن چون دِگران قُرآن را!

حافظ به سعی سایه

رونق ِ عهد ِ شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده‌یِ گل بلبل ِ خوش اَلحان را

ای صبا گر به جوانان ِ چمن باز رسی
خدمت ِ ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه‌یِ باده فروش
خاکروب ِ در ِ میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر ِ سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من ِ سرگردان را

ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر ِ کار ِ خرابات کنند ایمان را

یار ِ مردان ِ خدا باش که در کشتی ِ نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است
گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را

برو از خانه‌یِ گردون بدر و نان مطلب
کاین سیه‌کاسه در آخر بکُشد مهمان را

ماه ِ کنعانی ِ من مسند ِ مصر آن ِ تو شد
گاه ِ آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام ِ تزویر مکن چون دگران قرآن را

خرید آثار مرتبط

خرید آنلاین آثار دانلودی، خرید کالا، دانلود محصولات رایگان

دیوان حافظ

قزوینی و قاسم غنی

نسخه PDF تصویربرداری شده از چاپ هندوستان

دیوان غزلیات حافظ

پرویز ناتل خانلری

نسخه PDF تصویربرداری شده از کتاب قدیمی

دیوان خواجه حافظ

سید عبدالرحیم خلخالی

تصویربرداری شده از کتاب چاپ سال ۱۳۰۶

طریق عشق

بدیع الزمان فروزان فر

شرح غزلیاتی چند از حافظ

شنیدن غزل‌های حافظ با صدای جاودانه‌ی فریدون فرح اندوز، لذتی دوچندان به شعر می‌بخشد. خاصه آن‌که هم صدا را بشنوی و هم تصویر ببینی. مجموعه‌ی غزل‌های حافظ، در دو شکل صوتی و تصویری با اجرای فریدون فرح‌اندوز را اینجا تهیه کنید و لذتش را ببرید.

حافظ – فریدون فرح اندوز

سهیل قاسمی، مجموعه‌ئی از اجرای تمام غزل‌های حافظ بر اساس نسخه‌ی قزوینی و غنی ارائه کرده است. روی‌کرد سهیل قاسمی، ارائه‌ی نسخه‌ی صوتی با اولویت نهادن بر اصل درست‌خوانی اشعار، رعایت صحیح لحن و ادای صحیح واژگان با پای‌بندی به وزن شعر است. اینجا مجموعه‌ی «حافظ شاعر» سهیل قاسمی را تهیه کنید.

حافظ – سهیل قاسمی

نرم افزار حافظ شاعر، تلاشی است برای در دسترس نهادن نسخه درست دیوان حافظ. آنچه که ما را در مجموعه ستیغ بر آن داشت که در کنار اپ های فراوان حافظ موجود در مارکت های موبایلی، کار دیگری ارائه دهیم، جدا از علاقه شخصی، تلاش در ارائه مرجع قابل اعتمادی از متن دیوان، با لحاظ رویکرد علمی معرفی نسخه ها و تصحیح های مختلف، نسخه بدل ها، و شرح های بدیع و کاملی برای علاقه‌مندان به فال حافظ بود.

حافظ شاعر

شرح فال

اوضاع رو به بهبود است. بکوش تا خوبی کنی. از زیبایی ها و خوبی ها لذت ببر.

آزاد اندیش باش. از بابت فکرهایی که در سرت هست نگران نباش و آن ها را بد نپندار. از کجا معلوم که کسانی که خودشان را پاک و صالح جلوه می کنند در باطن بهتر از تو باشند؟ بکوش تا از مسیر درستی و پاکی خارج نشوی. معیارهایت را با آنچه که در باور عامه رایج است تنظیم نکن بلکه بکوش تا خودت بدانی که چه درست است و چه نادرست. زیاد در بند مادیات نباش. این دنیا به کسی وفا نکرده است. چه حاجت است که خودت را به خاطر مادیات و تجملات به دشواری بیندازی و از دنیا لذت نبری. دنیا به کام تو خواهد شد. و وقت آن خواهد رسید که روزگار خوشی را تجربه کنی. بکوش تا به دیگران آزار نرسانی و از دورویی بپرهیز.

نشست های مرتبط

رونق عهد شباب است …

نشستی در این باره منتشر نشده

۰ Comments

Trackbacks/Pingbacks

  1. حافظ - ستیغ - […] ۹: رونق عهد شباب است دگر بستان را […]

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *