شمارهٔ ۱۵۱

ای کرده سپهر و اختران یاری تو فخرست جهان را ز جهانداری تو مستند مخالفان ز هشیاری تو بخت همه خفته شد ز بیداری تو

شمارهٔ ۱۵۲

ای شاه چو آسمان کمان داری تو وز تیر ستارهٔ روان داری تو نشکفت که شاهی و جهان داری تو تا دست زده در آسمان داری تو

شمارهٔ ۱۵۳

خورشید بر آسمان نپیماید راه زان‌ گونه که بر زمین سپه راند شاه جز شاه ملکشاه به یک نیمهٔ ماه از دجله به جیحون که کشیدست سپاه

شمارهٔ ۱۵۴

دارند همه شگفت میران سپاه از ابلق شاه و ابرش فرخ شاه فرق است میان هر دو سبحان الله کین سیر زحل دارد و آن رفتن ماه

شمارهٔ ۱۵۵

خصمان تو رسم بد نهادند همه بر ملک در فتنه‌ گشادند همه چون عهد تو را به باد دادند همه از چرخ به خاک درفتادند همه

شمارهٔ ۱۵۶

ای پیش تو حاسدانت‌ را سنگی نه در جنب تو دشمنانْت‌‌ْ را رنگی نه ملک از ملکان بری و آهنگی نه لشکر شکنی و در میان جنگی نه

شمارهٔ ۱۵۷

پروین و ستارگان گردون پیمای اندر شب هجر تو نجنبند ز جای گویی توکه دست هجرت ای بزم آرای دارد به فسونی هر یکی را بر پای

شمارهٔ ۱۵۸

افروخته دولت شه عالم رای ملک‌افزای است و عدل گستر همه‌جای زین دولت عدل گستر ملک‌افزای جشم بد خلق دور داراد خدای

شمارهٔ ۱۵۹

ای رایت و رای تو همایون چو همای وای نامه و ا‌نام‌ا تو رسیده همه جای گیتی چو سرایی به تو دادست خدای شاهان جهان تورا غلامان سرای

شمارهٔ ۱۶۰

شاها در فتح بر تو بگشاد خدای منشور ظفر به تو فرستاد خدای چون عالم بر تو راست بنهاد خدای هرچ آن پدرت خواست تورا داد خدای