شمارهٔ ۴۶۳

رسد هر ساعت از دولت نشانی پیام آید زگردون هر زمانی که چون سلطان معزالدین ملکشاه نباشد در جهان صاحب قِرانی امیری شهرگیری شهر بندی شهی کشور دهی کشور ستانی جهان را رای او چون آفتابی زمین را تخت او چون آسمانی نه جز در طاعتش پرورده عقلی نه جز در خدمتش آسوده جانی به […]

شمارهٔ ۴۶۴

دل بری ای زلف جانان و ستم بر جان ‌کنی از چه معنی خویشتن زنجیر نوشر‌وان کنی مشتری بسیار دیدم‌ کاو ز شب میدان کند شب تو را بینم همی‌ کز مشتری میدان کنی زهره پنهان کرد مر هاروت را زیر زمین تو چو هاروتی چرا مر زهره را پنهان‌ کنی گر نیی چون پور […]

شمارهٔ ۴۶۵

ای خداوندی که تاج دین پیغمبر تویی شاه عالم را و شاه شرق را مادر تویی نازش سلطان محمد در عراق از نام توست در خراسان نازش مُلک مَلِک سنجر تویی این دو خسرو را که آرام دل و جان تواند در صلاح دولت و ملت نصیحت‌گر تویی دولت جمشید و اسکندر به ایشان داد […]

شمارهٔ ۴۶۶

ای خداوندی که در روی زمین داور تویی رکن اسلام و معزّ دینِ پیغمبر تویی ملک را سلطان تویی و تخت را افسر تویی دهر را والی تویی و خلق را داور تویی آن‌ کجا خاتم بود شایستهٔ خاتم تویی آن‌کجا افسر بود شایستهٔ افسر تویی گرچه حاضر نیست حیدر در عرب با ذوالفقار در […]

شمارهٔ ۴۵۶

ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی گه دام سرخ مُلی‌ گه بند تازه‌ گلی گه دِرْعِ مُعْصَفَری‌ گه طوقِ نسترنی گه خوشهٔ عِنَبی‌ گه عُقْدهٔ ذنبی گه پَردهٔ قَمَری‌گه حلقهٔ سمنی چون رأی تیره‌دلان پرپیج و تاب و خمی چون راه بدکُنشان پررنگ و زرق و […]

شمارهٔ ۴۵۷

مخوان فسانهٔ افراسیاب تورانی مگوی قصهٔ اسفندیار ایرانی سخن زخسرو و سلطان هفت کشورگوی که ختم‌گشت بدو خسروی و سلطانی معز دین خدای و خدایگان جهان که تا جهان بود او را سزد جهانبانی ستوده سنجر سلطان نشان که هست او را دل سکندری و دولتِ سلیمانی شهی‌که بر در غزنین به یک زمان بگرفت […]

شمارهٔ ۴۵۸

ایا شهریاری که صاحب قرانی ز جدّ و پدر یادگار جهانی ملک شاه و الب ارسلان را تو فخری که پیش از ملک شاه و الب ارسلانی خداوند روی زمینی ولیکن به همت زیادت ز هفت آسمانی جهانبان از آنی‌ که بخت جوانَت فراوان هنر داد گاهِ جوانی از آن هر هنر پادشاه زمینی وز […]

شمارهٔ ۴۵۹

چو تو ندید و نبیند زمانه سلطانی چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی فلک نیارد دیگر چو تو خداوندی جهان نبیند دیگر چو تو جهانبانی هر آن‌ کسی‌ که پرستد به جز تو شاهی را همی پرستد جز کردگار یزدانی به غرب تابع فرمان توست هر ملکی به شرق بندهٔ فرمان توست هر […]

شمارهٔ ۴۶۰

شهنشه ملک شاه الب ارسلانی جهان را خداوند و صاحب قِرانی به اصل و نسب پادشاه زمینی به عدل و هنر شهریار زمانی شه شیربندی و کشورگشایی شه ملک بخشی وگیتی ستانی به دیدار روشن‌تر از آفتابی به مقدار عالیتر از آسمانی چو تقدیر بر نیک و بدکامکاری چو خورشید بر بحر و بر کامرانی […]

شمارهٔ ۴۶۱

دلم چون دهان کرد کوچک دهانی تنم چون میان ‌کرد نازک میانی ز عشاق آفاق جز من که دارد تنی چون میانی دلی چون دهانی به شیرین زبانی توان برد دل را دل از دست من برد شیرین زبانی نگاری‌، کشی‌، خوش لبی‌، ماهرویی بتی‌، دلبری‌، دلکشی دلستانی پری چهره و پرنیان پوش یاری پری […]