غزل ۲۷ سعدی
ماهرویا! رویِ خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
دوش در خوابام در آغوش آمدی
و این نپندارم که بینم جز به خواب
از درون ِ سوزناک و چشم ِ تر
نیمهئی در آتش ام نیمی در آب
هر که بازآید زِ در، پندارم او ست
تشنه مسکین، آب پندارد سراب
ناوکاش را جان ِ درویشان هدف
ناخناش را خون ِ مسکینان خضاب
او سخن میگوید و دل میبَرَد
و او نمک میریزد و مردم کباب
حیف باشد بر چنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب
خوی به دامان از بناگوشاش بگیر
تا بگیرد جامهات بویِ گلاب
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب
بامدادی تا به شب رویات مپوش،
تا بپوشانی جمال ِ آفتاب
سعدیا! گر در بر ش خواهی چو چنگ،
گوشمالات خورد باید چون رباب
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
maa h(e) roo yaa roo ye xoo baz man ma taa b
bii xa taa kos tan ce mii bii nii sa vaa b