تا به کوی تو رهگذر دارم

کس نداند که من چه سر دارم

دل ربودی و قصد جان کردی

رسم و آیین تو ز بر دارم

داستانی ز غصهٔ همه سال

قصهٔ عمر جان شکر دارم

جز غم عاشقی ز بی سیمی

صد هزاران غم دگر دارم

عهد و پیمان شکسته‌ای بر هم

سر برآورده‌ای خبر دارم

هر غمی کز تو باشدم حقا

ای دو دیده به دیده بردارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *