غزال غزل

پدر

جــان گیـرم از جـان پدر

گوهــر ز عمّــان پدر

بشــنو زمن؛ ای مـــادرم!

جـان تـو و جان پدر

درد دلــم را مرهـــمی

آیـد ز درمــان پـدر

از سفــره ی مهرت خدا!

آیــد مــرا نــان پـدر

وامـی شود اخــم از دلـم

با چشم خنــدان پـدر

درّ حیـــات آورده ام

از مــادر و کــان پـدر

بــارد ز ایمــانش کـــرم

نـازم بر ایمــان پــدر

در لحظــه ی درمانـدگی

دستــم بـه دامان پدر

من هر چه دارم خواهرم!

باشـد همـی زآن پـدر

مــا را گــره وا مـی شـود

با دست و دندان پـدر

بـا ایــن همــه مردانـگی

جان گشته حیران پدر

الیــار گــویـد ای خـــدا!

جـانم بـه قـربـان پدر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *