سفر

به بانوی صبر و ایثار آنوش سرکیسیان کَتز خدای را مسجدِ من كجاست ای ناخدای من؟ در كدامین جزیره‌ی آن آبگیرِ ایمن است كه راهش از هفت دریای بی‌زنهار می‌گذرد؟ □ از تنگابی پیچاپیچ گذشتیم با نخستین شام سفر، كه مزرعِ سبزِ آبگینه بود. و با كاهشِ شب ــ كه پنداری در تنگه‌ی سنگی جای […]

مجله‌ی کوچک

به عباس جوانمرد ۱ آه، تو می‌دانی می‌دانی که مرا سرِ بازگفتنِ بسیاری حرف‌هاست. هنگامی که کودکان در پسِ دیوارِ باغ با سکه‌های فرسوده بازی‌ کهنه‌ی زندگی را آماده می‌شوند. می‌دانی تو می‌دانی که مرا سرِ بازگفتنِ کدامین سخن است از کدامین درد. ۲ دوره‌های مجله‌ی کوچک ــ کارنامه‌ی بردگی با جلدِ زرکوبش… ای دریغ! […]

چشم‌اندازی دیگری

با کلیدی اگر می‌آیی تا به دستِ خود از آهنِ تفته قفلی بسازم. گر باز می‌گذاری در را، تا به همتِ خویش از سنگ‌پاره‌سنگ دیواری برآرم. ــ باری دل در این برهوت دیگرگونه چشم‌اندازی می‌طلبد. □ قاطع و بُرّنده تو آن شکوهپاره پاسخی، به هنگامی که اینان همه نیستند جز سؤالی خالی به بلاهت. □ […]

Postumus

۱ سنگ برای سنگر، آهن برای شمشیر، جوهر برای عشق… در خود به جُستجویی پیگیر همت نهاده‌ام در خود به کاوش‌ام در خود ستمگرانه من چاه می‌کَنَم من نقب می‌زنم من حفر می‌کُنَم. □ در آوازِ من زنگی بیهوده هست بیهوده‌تر از تشنجِ احتضار: این فریادِ بی‌پناهی‌ زندگی از ذُروه‌ی دردناکِ یأس به هنگامی که […]

پاییز

برای غلامحسین ساعدی گویِ طلای گداخته بر اطلسِ فیروزه‌گون [سراسرِ چشم‌انداز در رؤیایی زرین می‌گذرد.] و شبحِ آزادْگَردِ هَیونی یال‌افشان، که آخرین غبارِ تابستان را کاهلانه از جاده‌ی پُرشیب بر می‌انگیزد. و نقشِ رمه‌یی بر مخملِ نخ‌نما که به زردی می‌نشیند. □ طلا و لاجورد. طرحِ پیلی در ابر و احساسِ لذتی از آتش. چشم‌انداز […]