اردیبهشت
با تو مثل خدا شدم آخر خندۀ سرنوشت یعنی این خانه از عطر دامنت پر شد رویش گل ز خشت یعنی این لذت گرم ظهر تابستان خنکای قشنگ پاییزی برف دی ماجرای پیکر تو ، با تو اردیبهشت یعنی این
سیب سرخ
ای سیب سرخ گرچه نصیبم نمی شوی با صدهزار جاذبه سیبم نمی شوی اما هنوز دلخوشی ام می شود که تو دور از دل همیشه غریبم نمی شوی
باطل
عمریست که لحظه می شمارم باطل با اخم تو عمر و اعتبارم باطل هرجا بروم غم تو پیدا کندم با دیدۀ خونی استتارم باطل
بی تو
مثل مخروطهای معکوسم جای پای تو خاک می بوسم هر نسیمی که می وزد بی تو می دمد مرگ را به فانوسم
کلبۀ کاغذی
چشم تو مرا به یاد مهتاب انداخت چون ماهی سرخ برکه از خواب انداخت در کلبه کاغذین خود خوش بودم عشق تو به زندگانی ام آب انداخت
زنگ زد
زنگ زد چشمهای نمزده ام با خیال دو چشم خاموشت بوسه در دسترس نمی باشد یا که من گشته ام فراموشت دل دریایی ام چه میخواهد غیر ازین داستان رویایی مثل یک قطره در دل دریا محو باشم میان آغوشت
حصار
باید بروم حصار را بردارم محدودیت بهار را بردارم از هرچه کتاب شعر دارد دنیا این واژۀ انتظار را بردارم
مترسک
ای جمع پرنده ها مترسک تا کی کوچ از سر ترس چون چکاوک تا کی شد حاصل جمع حلقه ها زنجیری ما را سر اعتراض تک تک تا کی
آن شب
آن شب که لب تو بوسه زد بر لب من تا صبح بسوخت پیرهن در تب من فردا شد و من شدم و صد قصه نو ای کاش سحر نمی شد آن شب ، شب من
ابر بهاری
دلم می سوزد ای ابر بهاری چنان خورشیدم از چشم انتظاری دلم بند تو بارت روی دوشم نمی آید به ما بی بند وباری