شمارهٔ ۸۳

این نافرمان دل ، ار پذیرد فرمان دشواری من خوار شود ، سخت آسان در مانده بدست دلم ، ای جان جهان درمانده بدل بتر که در مانده بجان

شمارهٔ ۹۹

آن به که جهان را بدل شاد خوری باده ز کف حور پریزاد خوری پیوسته ز دست نیکوان باده خوری با دست غم جهان ،چرا باد خوری ؟

شمارهٔ ۸۴

ای عادت تو بوعده صادق بودن وی سیرت تو یار موافق بودن بر موجب این دو چیز نیکو که تراست جز بر تو حلال نیست عاشق بودن

شمارهٔ ۱۰۰

اول قدم آنست که جان در بازی وز خانه بیک بار بکوی اندازی چون قوت تسلیم و رضا حاصل شد آنکه بنشینی و بخود پردازی

شمارهٔ ۸۵

ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن از داد خدا بترس و بیداد مکن نیکویی کن مرا ببد یاد مکن مر خصم مرا از غم من شاد مکن

شمارهٔ ۱۰۱

بی آنکه ز من بتو بدی گفت کسی بر کشتن من چه تیز کردی هوسی؟ زین کار همی نیایدم باک بسی صد کشته چو من به که تو غمگین نفسی