شمارهٔ ۸۹

گفتم : بکنم دو دست کوتاه از تو دل بر کنم ، ای صنم ، بیک راه از تو اکنون چو برید خواهم ، ای ماه ، از تو از جان کنم آغاز ، پس آنگاه از تو

شمارهٔ ۱۰۵

می کوشیدیم کز تو سازیم کسی نتوانستیم و جهد کردیم بسی سروی نتوان ساخت بحیلت ز خسی تو در هوسی بدی و ما در هوسی

شمارهٔ ۹۰

هر چند بدردم از دل محکم تو گیرم کم جان و دل ، نگیرم کم تو یاهست کنم آنچه ترا کام و هواست یا نیست کنم جوانی اندر غم تو

شمارهٔ ۱۰۶

گر من ، صنما سوی تو ره یافتمی بر دیده بدیدن تو بشتافتمی گر خاطر من ز هجر غمگین نبدی اندر غزل تو موی بشکافتمی

شمارهٔ ۹۱

تا بود ز روی مهر لاف من وتو در خواب ندید کس خلاف من وتو چون تیر شده اکنون می صاف من و تو مادر نه بهم برید ناف من و تو ؟

شمارهٔ ۱۰۷

آن قوم کجا نزد تو پویند همی در جز و وز کل ز هر تو جویند همی از دل همه مهرتو بشویند همی تا می نکنی یقین چه گویند همی