گزیدهٔ غزل ۶۲۷

چو لاله غرق به خونم چو گل گریبان چاک زهی شگفته که امسال نوبهار منست

گزیدهٔ غزل ۶۲۳

بیرون بیا در آفتاب آزرده می‌گردد تنت یا روی خود با روی او نسخهٔ مقابل می‌کنی؟

گزیدهٔ غزل ۶۲۴

بستان دعای سوخته‌ای و ز لبش مرا آلودهٔ کرشمهٔ دشنام او بگوی

گزیدهٔ غزل ۶۲۵

ای باد که از کوی وفا می‌آیی آلوده به بوی آشنا می‌آیی زانگونه که نغز و جان فزا می‌آیی من میدانم که از کجا می‌آیی

گزیدهٔ غزل ۶۲۶

چو کار جهان نیست جز بی‌وفایی در و با امید و فا چند پایی رها کن چرا می‌کنی قصر و ایوان به جایی که نبود امید رهایی بلند آفتابیست هر یک که بینی بگرداند رو در هوای هوایی اگر آدمی غرقه گردد به دریا از ان به که با کس کند آشنایی اگر چه بسی […]

گزیدهٔ غزل ۶۱۳

ای صوفی سیمی به صفائی نرسی تا جان ندهی به خون بهائی نرسی تو رهرو و منزلت در خواجه ومیر این ره که تو میروی به جائی نرسی

گزیدهٔ غزل ۶۱۴

پروانه که جان را به سر شمع فدا کرد در مشهد خویش از تن خود سوخت چراغی

گزیدهٔ غزل ۶۱۵

نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی باده نوش و گذر از وعد و وعید ای ساقی روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین هر که در کوی مغان گشت شهید ای ساقی گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ تا ز لعل تو یکی جرعه کشید ای ساقی حاصل از […]