بخش ۲۷ – خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و باز جست کردن لیلی طیرگی بلبل خار نشین خود را، و آزمودن آن راوی تعطش لیلی را، سوی خونابهٔ مجنون و مرگ مجنون، به قبلهٔ کرم کردن، و سوخته شدن لیلی، و به گرمی در خانه باز آمدن، و به تب اجل گرفتار شدن
گویندهٔ این حدیث زیبا زین گونه نگاشت روی دیبا: کان زهرهٔ شب نشین بیخواب چون در غم دوست ماند بیتاب چون غم زدگان به درد میبود با ناله و آه سرد میبود هر گریه که کرد موج خون ریخت هر دم که زد آتشی برون ریخت با سایه ، غم دراز میگفت در پیش خیال […]
بخش ۲۸ – صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
آمد چو خزان به غارت باغ بنشست به جای بلبلان زاغ هر غنچه که جلوهکرد گستاخ در ریختن آمد از سر شاخ ریزان گل و لاله، شست در شست مالنده چنار، دست در دست گیسوی بنفشه خاک بوسان چون زلف خمیدهٔ عروسان ناگه به چنین شکوفه ریزی افتاد گلی به رستخیزی لیلی، که بهار عالمی […]
بخش ۲۹ – خبر یافتن مجنون دردمند، از بیماری لیلی، و از حلقهٔ سگان بیابان زنجیر گسستن، و به حلقه زدن در لیلی آمدن، و از پیش جنازهٔ لیلی را در حلقهٔ رحیل دیدن، و نثار شاهانه از دیده ریختن، و به موافقت محفه عروس، سوی شبستان لحد، بر عزم خلوت صحیحه روان شدن
خوانندهٔ این خط کهنسال زین گونه نمود صورت حال کان بت چو ازین سرای غم رفت با همرهٔ عشق در عدم رفت مادر که بدید حال لیلی برداشت به نوحه وای ویلی آهی ز جگر چنان برآورد کاختر زدمش فغان برآورد خویشان بهم آمدند دل تنگ رخساره، ز خون دیده گل رنگ کردند، به درد، […]
بخش ۳۰ – این مویهای بیجان، به گیسوی منور مادر مغفورهٔ خویش، که تاب الشیب نوری داشت، راست افتاد، و بدین نالهای سوزان، نفس حسن را خاکستر کرده شد و گوهر پاک برادر حسام الدین را، که در میان خاک، خورد مور چه گشت، روشن گردانیده آمد، تعمده الله به غفرانه
ماتم کده شد جهان نهان نیست ماتم زده کیست کاز جهان نیست زان جمله یکی منم درین سوز از روزی خویشتن بدین روز کامسال، دو نور از اخترم رفت هم مادر و هم برادرم رفت یک هفته، ز بخت تفتهٔ من گم شد دو مهٔ دو هفتهٔ من هجرم، ز دو سو، کشید کینه دهرم، […]
بخش ۳۱ – در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
چون گنج هنر گشاد بختم نوباوهٔ غیب گشت رختم ارزانی گوهر گران خیز کرد از همه سو خزنده را تیز میخواست بسی دل هوس باز کز سحر قدیم نو کنم ساز بیرون دهم از دم درونی با جادوی رفته هم فسونی پی بر، پی او، چنانک دانم گفتم قدمی زدن توانم از شیوهٔ خود رمیده […]
بخش ۲۵ – حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن
گوینده چنین فگند بنیاد کان لحظه کزان غریب ناشاد معشوق عزیز، روی بنهفت آن کشته به خواب بی خودی خفت از زندگیش نبود اساسی تا از شب تیره رفت پاسی چون باز آمد رمیده را هوش افتاد، درونه، باز در جوش آن سایهٔ آفتاب گشته رو شسته به خون آب گشته میکند، به صد شکنجه، […]
بخش ۲۶ – آه کردن مجنون از درونهٔ پرسوز، و این غزل دود اندود، از دودکش دهان، بیرون دادن
ما هیچ کسان کوی یاریم ما سوختگان خام کاریم چو گل ز خوشی به خنده کوشیم هر چند لباس ژنده پوشیم با شیر و گوزن هم عنانیم با زاغ و زغن هم آشیانیم گنجیست غم اندرون سینه ما راست کلید آن خزینه ای آمده و گذشته ناگاه بختم تو ز مانده دست کوتاه ناخوانده رسیدن […]
بخش ۱۱ – پرده برداشتن دمهای سرد از روی لیلی، و دیدن مادر پژمردگی آن گل، و شمهای ازان پرده دریدگی در دماغ پدرش دمیدن، و روان کردن پیر، آب از دو دیده، و لیلی را، چون ریحان سفالین، در گوشهٔ محنت، پای در گل کردن
چون رفت به گوش هر کس این راز وز هر طرفی برآمد آواز کازاده جوانی از فلان کوی شد شیفتهٔ فلان پری روی در مکتب عشق شد غلامش خواند شب و روز لوح نامش مقصود وی آن بت یگانه است وآن درس تعلمش بهانهاست زو هر چه شنید یاد گیرد تعلیم دگر به باد گیرد […]
بخش ۱۲ – خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
چون ماند پریوش حصاری در حجرهٔ غم به سوگواری قیس از هوس جمال دلبند در درس ادب دوید یک چند در گوشهٔ صحن و کنج دیوار میکرد سرود عشق تکرار بی صرفه همی شتافت چون کور بی رشته همی تنید چون مور آهی به جگر فرود میخورد والماس به سینه خرد میکرد زین گونه به […]
بخش ۱۳ – تنقیه کردن مادر، دماغ مجنون را، به داروی تلخ نصیحت، و از در لفظه، و شیرینی زبان، مفرح سودای او ساختن
گویندهٔ حکایت آن چنان کرد کان خسته چو باد پدر روان کرد آمد به سرای خویش رنجور نزدیک به مرگ و از خرد دور مادر چو بدید حال فرزند بگسست ز درد بندش از بند بوسید، چو مادران، سرش را تر کرد به گریه پیکرش را گه جامه درید بهر سامانش گاه از مژه دوخت […]