گزیدهٔ غزل ۶۱۷
روبگردان ای صبا بر من ببخشای و بیا کز تو بوی آن نگار آشنا آید همی بوی گل گه گه که می آید زمن جان میرود زانکه من میدانم و من کز کجا آید همی
گزیدهٔ غزل ۶۱۸
جای آن باشد که دل چون گل ز شادی بشکفد کز صبا امروز بوی آن جوان آید همی میرود آن نازنین گیسو کشان از هر طرف صد هزاران دل به دنبالش کشان آید همی جان من گر زنده ماند جاودان نبود عجب کاب حیوان از لبت در جوی جان آید همی
گزیدهٔ غزل ۶۱۹
تو می روی و به نظارهٔ تو چشم جهانی بگو که آگهی از عاشقان دلشده یا نی غلام پنجهٔ مرغول هندوانهٔ اویم که هست هر خم مویی از و شکنجهٔ جانی
گزیدهٔ غزل ۶۲۰
بت من بت پرست را چه زنی مستم از عشق مست را چه زنی روی خود پوش چشم را چه کنی بت شکن بت پرست را چه زنی
گزیدهٔ غزل ۶۲۱
جو ری که می کنی تو مرا آن نمیکشد این میکشد که پیش بد اندیش می کنی
گزیدهٔ غزل ۶۲۲
در غم لبهای من گویی بمیر مرگ را بر بنده شیرین می کنی
گزیدهٔ غزل ۶۰۷
ای چهرهٔ زیبای تو رشک بتان آذری هر چند وصفت میکنم در حسن از آن زیباتری هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر حوری ندانم ای پسر فرزند آدم یا پری؟ آفاق را گردیدهام مهر بتان ورزیدهام بسیار خوبان دیدهام اما تو چیز دیگری ای راحت و آرام جان با روی چون سرو روان […]
گزیدهٔ غزل ۶۰۸
خون ریز که گر بپوشدت کس در هر مژه صد جواب داری گفتی کنمت به غمزه بسمل بسمالله اگر شتاب داری
گزیدهٔ غزل ۶۰۹
ای که بی فایده پندم دهی آن روی نه دیده گر ببینیش تو هم گوش به آن پند نداری
گزیدهٔ غزل ۶۱۰
خواستم جورت بگویم خون دل بربست لب لیک رخ را چون کنم دارد زبان زرگری