در معارج ارواح و ابدان و عذاب ایشان
ورندارد ز دین و دانش بهر از تنش جان جدا کنند به قهر در جهان جای او حجیم بود آبش از جرعهٔ حمیم بود تنگ ماند برو جهان فراخ رخ فرا میکند به هر سوراخ گرد او دودهای ظلمانی از مزاجات جهل و نادانی او در آن دودهای آتش ریز میرود چشم بسته، افتان خیز […]
خطاب به خواجه غیاثالدین محمد
ای شب و روز عالم از تو بساز شب و روزی به کار ما پرداز شب نگاهی درین معانی کن روز لطفی چنانکه دانی کن حبذا از چنان دل افروزی ! اتفاق چنین شب و روزی صاحبا، در شب سعادت خواب مکن و روز نیک را دریاب که وجودت به جود فربه باد روزت از […]
در معذرت و فروتنی خود و تاریخ کتاب
خاطر پاک ساکنان قبور « روح الله روحهم بالنور » همه پرداختند پیش از من اندرین باب نظم بیش از من چه نویسد کسی بدان پاکی ؟ وانگهی ناکسی چو من خاکی ؟ لیکن ارواح زندهٔ ایشان داده نیرو به بندهٔ ایشان اگرش قطرهایست در کوزه هم از آن بحرهاست در یوزه روح ایشان مرا […]
در صفت ارشاد پیر
اول استاد، پس گهر سفتن تا نباید به درد سر خفتن مرد را کاوستاد یار شود زود باشد که مرد کار شود در عزش به رخ فراز کند چشم او را به نور باز کند بیضه وارش به زیر بال کشد بر سرش سایهٔ کمال کشد میکند کم ز قدر قوت بدن قوت روح میدهد […]
در اعتقاد خود گوید
با چنین فقر و این تهی دستی وندرین خاکساری و پستی پشت گرمم بدانکه بیکم و کاست اعتقادی درست دارم و راست به رسول و کلام و وحی و ملک به شب قربت و عروج فلک به بهشت و بدوزخ و بالم به سماوات و عرش و لوح و قلم به ترازو و عرصهٔ عرصات […]
در شرح حال اهل زرق و تلبیس
همه روی زمین نفاق گرفت مردمی ترک اتفاق گرفت از حقیقت به دست کوری چند مصحفی ماند و کهنه گوری چند کور با کس سخن نمیگوید سر قرآن کسی نمیجوید روح قرآن بر آسمان بردند نقد تحقیق ازین میان بردند روز بد را علامت این باشد پیش نیکان قیامت این باشد در جهان نیست صاحب […]
دعا و ختم کتاب
یارب، این نوبر نو آیین را زادهٔ عقل و دادهٔ دین را به تراز قبول نوری بخش خاطرم را ازو سروری بخش توشهٔ راه هوشمندان کن قسمت مردم سخندان کن به رخش تازهدار جانم را شرمساری مده روانم را روی او را به چشم بد منمای به رخش چشم بیهنر مگشای بر دل اهل ذوق […]
در منع تقلید
پی تقلید رفتن از کوریست در هر کس زدن ز بیزوریست من درین کوچه خانهای دارم هم ازین دام و دانهای دارم گر به سالوس دام باز کشم سر خورشید در نماز کشم میتوانم به وقت زراقی مار این زخم را شدن راقی لیکن از اهل راز میترسم زان نظرهای باز میترسم به ادب رو، […]
دور سوم در شرح معاد خلایق و احوال آخرت
مرکب راه را فرو کش تنگ که برون شد ز شهر پیش آهنگ سخن هول آن دو راه مگوی پیش کوران حدیث چاه مگوی شب تاریک و دیو و بیغوله راه تاریک و دوله بر دوله رفتنی کیست اندرین گوشه؟ گو: منه رخ به راه بیتوشه تا جوازی مگر به دست کند چارهٔ امن و […]
در سبب مرگ طبیعی
پیش ازین کردمت ز حال آگاه که: سه روحند جسم را همراه کار هر یک پدید و مدت کار وین سخن باز میکنم تکرار تا چهل سال روح روینده میکند کار در تن بنده تن او باشد اندر افزونی متفاوت به چندی و چونی چون گذشتی از آن، نبالد تن هر دم از زحمتی بنالد […]