جوانی
بهار عمر ما دور جوانی است پر از باران عشق و زندگانی است جوانی هاله ای از شوق و ذوق است بَرد از چهره ی جان، رنگ بدبختی دَرَد شیرازه ی سختی جوانی دوره ی بشکستن قفلِ درِ زندان سستی هاست رهایی از غم و اندوه و پَستی هاست جوانی روغن فانوس بیداری است جوانی […]
توفیق خوشبختی
حیات آوردگاه مرگ و امّید است. کمال آرزو در معرض دید است. ارادت را قوی گردان بسان صخره های کوه. بشوی از جان خود اندوه که ایمان در دلت جوشد. زِ ایمان، شور و شیدایی دلی مملوّ زیبایی پدید آید. برادر جان! مترس از نامرادی ها؛ مترس از خار وادی ها. تو امضا کن زِ […]
شماره ۲۵۳
حلقه زنِ خانه ی امّید باش منتظر آمدن عید باش در به درِ ظلمت و عصیان مشو همسفر طالبِ خورشید باش
شماره ۵
سِرِشکی گر زِ رَشک آید کسی را شود سیلی کَند بنیاد او را
استاد اقتصاد
در دست دینی افتد اگر چرخ اقتصاد بیرون کند زِ چرخه ی آن ،گَرده ی فساد کار ار فتد به کشور ما ، دست کاردان بار آورد به مزرع آن، دارِ عدل و داد کی می شود به تجربه ی ناشیان ملک حاصل برای میهن و ما ، بارِ توش و زاد بی اقتصاد سالمی […]
شماره ۲۵۴
بی توشه چه سازد دل من روز قیامت جان چون بَرد آن روز، دل از تیغ ندامت یا رب! نظری کن زِ کَرَم بر منِ مسکین زان مرحله تا بگذرد این جان، به سلامت
شماره ۶
مرا نفس شیطانی ار جُنب خورد به شاهینِ ایمان شکارش کنم
سکینه
هستی سکینه! تو همراه و همسرم روحی به جان من و من چو پیکرم شادی به خانه مرا از چراغ توست با بقچه ای زِ صفا آمدی بَرم چون نو گلی که خدا داده دست من از روی حکمت و تدبیر و از کرم « محسن » به خانه ی دل، روزنی گشود آمد « […]
شماره ۲۵۵
هرگز به محنت دیگر کسان مخند دل بر ادامه ی ایّام خوش مبند روزی رسد به جهان، چرخ این فلک اندازدت به یکی لحظه در کمند
شماره ۷
زِ دیارِ موفّقیّت، به کف آوری مزیّت کمری به خود ار ببندی؛ تو به صیدش از حمیّت