من عاشق تو ، نه بر توام دسترسی وآنگه شب و روز بوده در دست خسی کار من و تو چو بنگرد ژرف کسی صد عالم محنتست در هر نفسی
گفتم : بکنم دو دست کوتاه از تو دل بر کنم ، ای صنم ، بیک راه از تو اکنون چو برید خواهم ، ای ماه ، از تو از جان کنم آغاز ، پس آنگاه از تو
می کوشیدیم کز تو سازیم کسی نتوانستیم و جهد کردیم بسی سروی نتوان ساخت بحیلت ز خسی تو در هوسی بدی و ما در هوسی
ای گل رخ سر وقامت ، ای مایۀ ناز بر تو ز نماز و روزه رنجیست دراز چندین بنماز و روزه تن را مگدار بر گل نبود روزه و بر سر و نماز
با زور تو ، ای عالم احسان و کرم بر رای تو موقوف شود شغل عجم آن کس که کنون جست ز رای تو درم در قبضۀ تدبیر تو بندد عالم
زان روز که من عشق تو کردم آغاز دربند بلا ماندم و در دام گداز هر ناز که دانی بکن ، ای مایۀ ناز باشد که چو من زبون بکف ناری باز