گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل بر تارک خورشید نهی پای محل مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل جاوید رقم ز دست بر لوح ازل
ای برده فراق تو فراغ دل من خالی ز گل و مل تو باغ دل من اندیشه و تیمار تو داغ دل من مردم زغم تو ، ای چراغ دل من
تا از برم آن یار پسندیده برفت خونم ز دو چشم و خوابم از دیده برفت ای دیده ، بریز خون دل ، کان دیده بگذاشت مرا در غم و نادیده برفت
نوروز شکفته از لقای تو برند فردوس خجسته از رضای تو برند بنیاد درستی از وفای تو برند ارکان تمامی از بقای تو برند
ای گشته پراکنده سپاه و حشمت گرینده ندیمان و غریوان خدمت بر کوس و سپاه تو ز تیمار غمت خون می بارد ز دیده شیر علمت
عشق تو مرا از دل و از جان برکند سودای توام ز خان و ازمان برکند در کام دلم ز عشق هر ذوق که بود هجران توام از بن دندان برکند