شمارهٔ ۵۶
بگداخت آبگینۀ شامی در آبدان وز آب چشم ابر بخندید بوستان با چشم پر سرشک اندر هوا نهاد میغی برنگ قیر ز دریای قیروان گر آسمان ز میغ بپوشید باک نیست گر آب چشم ابر زمین شد چو آسمان از بسکه بر بهشت فزونیست باغ را رضوان همی حسد برد اکنون ز باغبان گیتی کنون […]
شمارهٔ ۵۷
مرا درین تن و این دیدۀ چو لاله ستان همی فزاید نور و همی فروزد جان وزین فروزش جان و از آن فزایش نور نداد بهره از آن چهره جز مرا یزدان اگر بچشم کسان دلربای من نه نکوست سپاس از آن که نکوی منست و زشت کسان ز گرگ چون رمه ایمن بود چنان […]
شمارهٔ ۵۸
ای سخن زیر دست خامۀ تو عقد لؤلؤست نظم نامۀ تو خلق در سایۀ خرد باشد خرد اندر حصار سایۀ تو مایۀ صد ادیب بتراشند ار بکاوند دست و جامۀ تو کامۀ من بفضل خویش بجوی که منم زنده بهر کامۀ تو دل در اندام من نیاساید گر برنجد بنان ز خامۀ تو
شمارهٔ ۵۹
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه که با سعادت زهره است و باطراوت ماه سعادتی که همه در روان گشاید طبع طراوتی که همه بر خرد ببندد راه اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود تو آفتابی و هست آسمان تو خر گاه بشکل مار و برنگ زمردست یقین سیاه زلف و […]
شمارهٔ ۶۰
مبارکی و سعادت نمود روی بشاه از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست موافقان را شادی فزای و انده کاه بشهریاری و شاهی تمام نسبت او زهر دو روی نسب شهریار و زادۀ شاه نه پادشاه چنو بیند از فراز و نشیب نه شهریار چنو یابد از […]
شمارهٔ ۶۱
ز روی و قد تو بی شک صنوبر آید و ماه ز روشنی و بلندی که هستی ، ای دلخواه اگر صنوبر و ماهی شگفت و طرفه است این شگفت و طرفه بود مردم از صنوبر و ماه و شاق حلقۀ زلف ترا بشهر ختن شود بنافه درون حلقه حلقه مشک سیاه غلام و بندۀ […]
شمارهٔ ۶۲
چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد بجوشن اندر سرو […]
شمارهٔ ۶۳
چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده میان دور درون ساتگینیی گه گاه بدشت بادۀ رنگین تلخ نوشیدن کنون سبیل بود چون سپید گشت گیاه بگر مگاه بدشت ار بیفگنی یاقوت چنان گداخته گردد که نقره اندر […]
شمارهٔ ۶۴
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت بر گل سوری ز سنبل شکلهای چنبری گر نگاریدست زلفت چون نگارد مر ترا یارب […]
شمارهٔ ۶۵
طالع پیروز بختی ، مایۀ نیک اختری آسمان کامگاری ، آفتاب سروری رسم دانی ، ملک سازی ، رزم جویی ، خسروی پیشوای روزگاری ، پادشاه کشوری شمس دولت ، زین ملت کهف امت ، شه طغان آنکه نیکو همت او گشت از بدها بری آن خداوندی که جمشید دگر در حشمت اوست امر او […]