در سر کلمهٔ شهادت

تا ندانی اله را ز نخست این گواهی نیاید از تو درست نیست در هیکل الف بی تی خوبتر زین دو نفی و اثباتی گنج توحید را بهینه طلسم نشناسم جزین دو نامی اسم خود حروفی بدین صفت باید که کلید بهشت را شاید گر به تحقیقشان ندانی ارج شد دو بدر اندرین دو چارده […]

مثال

هم چو شمع از غمت بسوزاند گه کشد، گاه برفروزاند اعتبارت کند به هر مویی بازگرداندت به هر رویی گه سرت را بکار برگیرد گاه پروانه بر سرت میرد گه بنام خودت نگار کند گاهت از ریسمان به دار کند گاه با شهد هم‌نشین کندت گاه با شاهدان قرین کندت گه به بالین مردگان باشی […]

در معنی خلوت

پر دلی باید از عوایق دور تا درین خلوتش دهند حضور پر دلی کو ز جان نیندیشد سخن آب و نان نیندیشد گشته تسلیم ره نماینده تا چه گردد ز وقت زاینده؟ تحفهٔ جان نهاده بر کف دست روی دل کرده در سرای الست سر به دریای «لا» فرو برده تن به مرگ آشنا فرو […]

در شکر

شکر کن، تا شکر مذاق شوی نام کفران مبر، که عاق شوی غایت شکر چیست؟ دانستن حق یک شکر نا توانستن شکر ما گر رسد به هفت اورنگ پیش انعام او نیارد سنگ نعمتش را سپاسداری کن زو زیادت بخواه و زاری کن چون به شکر و ثبات میل بود کامهای دگر طفیل بود زانکه […]

در آداب مریدی

طلبت چون درست باشد و راست خود در اول قدم مراد تراست حق چو خواهد که بنده راه برد از بدیهایش در پناه برد بنده توفیق را چو اهل شود گر چه سختست کار، سهل شود اولین پایهٔ ارادت تو ترک خوی به دست و عادت تو شیخ چون نزد خویش دادت بار اختیار خود […]

در مرتبهٔ عقل و جان

پیش ازین آدمی و این آدم دیو بود و فرشته در عالم چون رسید آدمی ز عالم جود عزتش را فرشته کرد سجود با روانش ملک چو خویشی داشت پیش دیدش که رخ به پیشی داشت هر چه جمع فرشته و ملکند از قواهای انجم و فلکند چون کنند از محل خویش نزول شکلهای دگر […]

حکایت

مرشدی را ملامتی افتاد در مریدان قیامتی افتاد به خصومت میان فرو بستند وز پی خصم او برون جستند زان مریدان یکی که داناتر به فنون هنر تواناتر در تحمل ز بس تمام که بود بنجنبید از آن مقام که بود حاضری چون دلش شکیبا دید از وی آن حال را نه زیبا دید گفت: […]

در معنی دل

عرش رحمن دلست، اگر دانی دل باقی، نه این دل فانی دل باقی محل نور خداست دل فانی ازین محله جداست ز آسمان گر بیفتی اندر خاک به از آن کت بیفگند دل پاک هر که دل دارد این دلیلش بس خود رسولست و این رسیلش بس دل، که سیمرغ را شکار کند چرخ زالش […]

در ترک و تجرید

بی‌درم باش، ارت سرد نیست کاولین گام عاشقان اینست این ده و باغ و بچه وزن تو غول راهند و غل گردن تو غل و غولی چنین گذاشته به داشت چون بد بود، نداشته به دل که وحدت سرای این راهست پاک دارش،که خلوت شاهست روی دل جز در آن یگانه مکن مرغ دینی، هوای […]

در تحقیق دل و نفس به مذهب اهل سلوک

عقل را دل گزیده فرزندیست روح را هم یگانه دلبندیست نفس نطقی و روح انسانی دل تست، این رواست گردانی علت آن دو چیست؟ حضرت هو سبب این دو دل، ولی دل کو؟ زان دو زاد و ز هر دو آزادست کو یکی و آن یکیش بر بادست دل کند ناز و خود چنین باشد […]