شمارهٔ ۱۰۱

بی آنکه ز من بتو بدی گفت کسی بر کشتن من چه تیز کردی هوسی؟ زین کار همی نیایدم باک بسی صد کشته چو من به که تو غمگین نفسی

شمارهٔ ۸۶

ای برده فراق تو فراغ دل من خالی ز گل و مل تو باغ دل من اندیشه و تیمار تو داغ دل من مردم زغم تو ، ای چراغ دل من

شمارهٔ ۱۰۲

تا بنده شد از هوا قرین هوسی جز ناله ز بنده بر نیاید نفسی فریاد رسم نیست بغیر از تو کسی فریاد ز دست چون تو فریاد رسی

شمارهٔ ۸۷

ای کرده ببی وفایی آهنگ ، مرو باری سخنی ز بهر مردان بشنو اکنون که دلم هست بنزد تو گرو دل باز فرست ، هر کجا خواهی رو

شمارهٔ ۱۰۳

دردا و دریغا که چنین در هوسی کردیم تن عزیز خس بهر خسی زهر غم رو گار خوردیم بسی از دست دل خویش ، نه از دست کسی

شمارهٔ ۴۰

عشق تو مرا از دل و از جان برکند سودای توام ز خان و ازمان برکند در کام دلم ز عشق هر ذوق که بود هجران توام از بن دندان برکند