شمارهٔ ۲۲

بوقت صبح یکی نامه ای نوشت بهار بدست ابر بسوی صبای عنبر بار شگفت و خوب یکی نامه ای ، که هر حرفی ازو شگفتی و خوبی همی نمود هزار بجای حرف سطر در بیاض او شنگرف بجای نظم سخن در سواد او زنگار که ما بشرط امارت بباغ نامزدیم بحکم جنبش دریای صاعقه کردار […]

شمارهٔ ۳۸

دوش در گردن شب عقد ثریا دیدم نو عروسان فلک را بتماشا دیدم رانده بودم همه شب گرد زوایای فلک ماه را در فلک عقد ثریا دیدم بود آوردۀ غواص شب از قلزم غیب هر جواهر که درین قبۀ مینا دیدم نیک فرخنده مهی بود ز شاخ طوبی هر شکوفه که درین قبۀ خضرا دیدم […]

شمارهٔ ۲۳

جشن و نوروز دلیلند بشادی بهار لاله رخسارا ، خیز و می خوشبوی بیار طرب افزای بهار آمد و نوروز رسید باز باید شد بر راه طرب پیش بهار مطرب از رامش چون زهره نباید پرداخت ساقی از گردش چون چشم نشاید بی کار شب و روز از می و شادی و سماع دلبر نبود […]

شمارهٔ ۳۹

باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم زبرصفحۀ جان خط معما دیدم تا بر اطراف سمن گشت محقق خط او بندۀ عارض او روح معلا دیدم دل من خستۀ خرماست ، که در اول کار خار بیداد ندیدم ، همه خرما دیدم دیده را ابر صفت کرد کنار دریا تا بر اطراف گلش عنبر […]

شمارهٔ ۸

عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟ که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره بر آن هر پیکری تابان ، زلعل مشکبوی افسر کنون هر صورتی دارد ز رنگ […]

شمارهٔ ۹

بفال همایون و فرخنده اختر ببخت موفی و سعد موفر بوقتی که هست اندر و فال خوبی بروزی که هست اندرو سعد و اکبر ببزم نو ، اندر سرای نو آمد خداوند فرزانه شاه مظفر سخی شمس دولت ، گزین کهف امت ملک بوالفوارس ، طغانشاه صفدر روان بزرگی و طبع مروت سپهر معالی و […]

شمارهٔ ۱۰

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست چون بجنبد لشکر نوروز گردد سبز و تر کوهسار ششتری پوش ار حواصل پوش گشت زان حواصل […]

شمارهٔ ۱۱

عید شاداب درختیست که تا سال دگر از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار زین گل و میوه چه گویی که چه باشد خوشتر؟ عید را […]

شمارهٔ ۱۲

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او چنانکه یار کنی سند روس با عنبر بنات نعش تو گفتی که باشگونه همی نمود صورت صادی ز […]

شمارهٔ ۱۳

همایون جشن عید و ماه آذر خجسته باد بر شاه مظفر امیر انشاه بن قاورد جغری جمال دین و دین را پشت و یاور خداوندی ، کجا کوته نماید بپیش خطی او خط محور اگر خورشید بودی دست رادش شدی جرم زمین یاقوت احمر زمین باران جودش گر بیابد بجای سبزه روید از زمین زر […]