شمارهٔ ۲۹

ای مبارک تر از ستارۀ روز صدمۀ آفتاب صدر افروز عقل تو علم بین و علم گشای طبع تو جود و رز و جود آموز شست آذر مه از کمان هوا بادها زد چو تیر مردم دوز دست سرما فرو درید و سترد کسوت شاخ و صنعت نوروز جامۀ باغ سوخت بی آتش خانه ای […]

شمارهٔ ۴۵

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام جرم ماه اندر سپهر و شاخ سر و اندر چمن […]

شمارهٔ ۶۱

ز روی و قد تو بی شک صنوبر آید و ماه ز روشنی و بلندی که هستی ، ای دلخواه اگر صنوبر و ماهی شگفت و طرفه است این شگفت و طرفه بود مردم از صنوبر و ماه و شاق حلقۀ زلف ترا بشهر ختن شود بنافه درون حلقه حلقه مشک سیاه غلام و بندۀ […]

شمارهٔ ۳۰

شاه کرده است رای زی پوشنگ هامراهش میست و ساغر و چنگ گه شرابی همی خورد بشتاب گه سماعی همی کند بدرنگ شادی نو کند بهر منزل مستی نو کند بهر فرسنگ سفر اکنون سزد ، که روی زمین ساخت از گل نجوم هفت اورنگ جامها پر می است دست بدست باغها پر گلست رنگ […]

شمارهٔ ۴۶

گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان تحویل کرده اند بباغ خدایگان وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند در نیکویی فزونی و در روشنی توان گویی که بوستان بهشتست بر زمین رضوان بماه و […]

شمارهٔ ۶۲

چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد بجوشن اندر سرو […]

شمارهٔ ۳۱

ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود ستاره وار روان بر سپهر رنگین رنگ سحاب گویی در منضدست بکیل شمال گویی عود مثلثست بتنگ شکفته شاخ […]

شمارهٔ ۴۷

المنه لله که خورشید خراسان از برج شرف گشت دگر باره درخشان المنه لله که آراست دگر بار دیوان خراسان بسزاوار خراسان المنه الله که از کشتی عصمت شد نوح نبی بی خطر از آفت توفان المنه الله که یوسف بامارت بنشست و عدو گشت اسیر چه خذلان در دیدۀ دینست خردمندی او نور در […]

شمارهٔ ۶۳

چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده میان دور درون ساتگینیی گه گاه بدشت بادۀ رنگین تلخ نوشیدن کنون سبیل بود چون سپید گشت گیاه بگر مگاه بدشت ار بیفگنی یاقوت چنان گداخته گردد که نقره اندر […]

شمارهٔ ۳۲

ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم چه من رهی ، چه پرستندگان لات و هبل وگر خلاص تو امروز دیرتر بودی بجان بنده غم […]