شمارهٔ ۴

بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب تا جهان را کرد از ان چادر منور ماهتاب مه در اوج نور خود در آسمان دامن کشان میرود در وی گریبان بر زمین بر ماهتاب جام های گازری آرد ز صندوق عدم از برای خواب اندازد چو بستر ماهتاب ماه سیمین ترگ را چون با کله […]

شمارهٔ ۲۰

دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش سر زلفینش بر برگ سمن غالیه بار رنگ نو دیدم بر عارض رنگینش دویست بوی نو […]

شمارهٔ ۵

در قناعت و توفیق دین و مذهب راست بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟ برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را عطاست ز ایزد و دانی که آن بزرگ عطاست بگاه تنگدلی غمگسار پیرانست گه فرا […]

شمارهٔ ۲۱

این بربطیست صنعت او سحر آشکار و اندر عجب ز صنعت او چشم روزگار چونانکه از چهار طبایع مرکبیم ترکیب کرده اند طبایع درو چهار عودست نام او و بدین سان که دید عود ؟ زین گونه برده عنبر و عود اندر و بکار خوبیش بی قیاس و درو نقش بی عدد نغزیش بی مثال […]

شمارهٔ ۶

رمضان موکب رفتن زره دور آراست علم عید پدید آمد و غلغل برخاست مرد میخوار نماینده بدستی مه نو دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟ مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟) در سراییدن چنگست و در الحان نواست نی و می هر دو بدور وی همی فخر کنند بسرایی […]

شمارهٔ ۲۲

بوقت صبح یکی نامه ای نوشت بهار بدست ابر بسوی صبای عنبر بار شگفت و خوب یکی نامه ای ، که هر حرفی ازو شگفتی و خوبی همی نمود هزار بجای حرف سطر در بیاض او شنگرف بجای نظم سخن در سواد او زنگار که ما بشرط امارت بباغ نامزدیم بحکم جنبش دریای صاعقه کردار […]

شمارهٔ ۷

یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد یا روزگار کینه کش از مرد دانشست یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد وین طرفه تر کجا قدری وام کرده ام از مردم بخیل سبک بار سگ […]

شمارهٔ ۲۳

جشن و نوروز دلیلند بشادی بهار لاله رخسارا ، خیز و می خوشبوی بیار طرب افزای بهار آمد و نوروز رسید باز باید شد بر راه طرب پیش بهار مطرب از رامش چون زهره نباید پرداخت ساقی از گردش چون چشم نشاید بی کار شب و روز از می و شادی و سماع دلبر نبود […]

شمارهٔ ۸

عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟ که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره بر آن هر پیکری تابان ، زلعل مشکبوی افسر کنون هر صورتی دارد ز رنگ […]

شمارهٔ ۲۴

اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار ما و سماع و بادۀ رنگین و زلف یار آن زر سیم خمره و لعل بلور درج یاقوت سیم حلقه و مرجان در شعار خورشید برج بره و ناهید چرخ بزم مریخ طبع سفله و ماه گل عذار از ارغوان تبسم و از زعفران فرح از مشک […]