شمارهٔ ۵۹
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه که با سعادت زهره است و باطراوت ماه سعادتی که همه در روان گشاید طبع طراوتی که همه بر خرد ببندد راه اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود تو آفتابی و هست آسمان تو خر گاه بشکل مار و برنگ زمردست یقین سیاه زلف و […]
شمارهٔ ۶۰
مبارکی و سعادت نمود روی بشاه از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست موافقان را شادی فزای و انده کاه بشهریاری و شاهی تمام نسبت او زهر دو روی نسب شهریار و زادۀ شاه نه پادشاه چنو بیند از فراز و نشیب نه شهریار چنو یابد از […]
شمارهٔ ۶۱
ز روی و قد تو بی شک صنوبر آید و ماه ز روشنی و بلندی که هستی ، ای دلخواه اگر صنوبر و ماهی شگفت و طرفه است این شگفت و طرفه بود مردم از صنوبر و ماه و شاق حلقۀ زلف ترا بشهر ختن شود بنافه درون حلقه حلقه مشک سیاه غلام و بندۀ […]
شمارهٔ ۶۲
چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد بجوشن اندر سرو […]
شمارهٔ ۶۳
چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده میان دور درون ساتگینیی گه گاه بدشت بادۀ رنگین تلخ نوشیدن کنون سبیل بود چون سپید گشت گیاه بگر مگاه بدشت ار بیفگنی یاقوت چنان گداخته گردد که نقره اندر […]
شمارهٔ ۶۴
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت بر گل سوری ز سنبل شکلهای چنبری گر نگاریدست زلفت چون نگارد مر ترا یارب […]
شمارهٔ ۶۵
طالع پیروز بختی ، مایۀ نیک اختری آسمان کامگاری ، آفتاب سروری رسم دانی ، ملک سازی ، رزم جویی ، خسروی پیشوای روزگاری ، پادشاه کشوری شمس دولت ، زین ملت کهف امت ، شه طغان آنکه نیکو همت او گشت از بدها بری آن خداوندی که جمشید دگر در حشمت اوست امر او […]
شمارهٔ ۵۰
مهرگان نو در آمد ، بس مبارک مهرگان فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان ملحم دینارگون پوشید باغ مشکبوی زان سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار آب چون سوهان سیم اندود شد در آبدان تا چو سرما خورده مردم زرد و لرزان […]
شمارهٔ ۶۶
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب که گر پریست چنین آمدست رسم پری گر آبگینه پری را ببیندی بدرست روان فدا کنمی پیش آبگینه گری پریست ، گرنه پری چاکرویست بحسن فری کسی که پری چاکرویست […]
شمارهٔ ۵۱
در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران از شکار خسروی آن آفتاب خسروان آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان خون و آتش در بلارگ ، زهر و […]