طنین طبل بیداری

به کوی چشم دارانش چو پیر می فروش آید صدای طبل بیداری در آن دم سوی گوش آید طنیـن جـان فزایـش تا در آفـاق جهان پیچد هیاهوهــای جانکــاه شُبان شب خمــوش آید نشان حق پرستی گر کسی را در جبین باشد به یمـن بانـگ بیداری دو گوش حق نیوش آید اگـر ساقی زلـب ریزد شکر […]

زن

نـوری اگـر بر در و روزن بود؛ زن بــود ماهـی اگـر کوچه و بــرزن بود؛ زن بــود عرضه شد ازدامن هستی گلی بر جهـان آن گل یک دانـه که گلشن بود؛ زن بــود بی رخ زن، خـانه چو مــاتم سرا می شود آن که گـل خنـده به دامـن بود؛ زن بــود دست زن ار بربط […]

دهقان

ای دســت تـاول بستــه! ای دهــقانـــم پیش آ به رویـت بوسـه ای بنشانــم بـا کـارت این خــاک سیــه خـــرّم شد ای ضــامـن آبــــــادی کیــهانــــم گفتــی که زحمــت می کشم تــا روزی بــر قـلّــه ی عــزّت رسـد ایـرانـــم دامـــانــی ا نبـــوه از مــحبّـــت داری گویی که زان بر شخم جـان افشانــم عمری به جنگ خار و […]

از تو

ای شـور مستــان از تو آییــن بُـستــان از تـو ای ســور فـروردیـن و ســوز زمستــان از تـو هر نـغمــه ی بلبـل هم گل در گلستـان از تـو طفـل از تـو و مام از تـو هم شیر پِستـان از تـو ای شهد و شعر و شاهد شمـع شبـستـان از تـو دســت من و دامـانــت ای دستِ […]

آتش وش

افکنــدی اندر آتشــم ؛ ای دلبـــر در آتشـت ، آتش وَشــم ؛ ای دلبــر عمری نشستم پایــت اندر هجران تا شهـد دیـدارت چِشَــم ؛ ای دلبــر راهی ده اندر بارگــاهت جــان را تا گــردد از خیلِ حَشَــم ؛ ای دلبــر جوری گر از عشقت رسد بر جانم تا روز محشــر می کِشـم ؛ ای دلبــر […]

رهایی

حـذر کن ای دل از پَســـتی تـو اِی دُردانـــه ی هستــی در آ در حلقــه ی مستــان به شـور و شـوق سـرمستــی بگیــرد تیـرگــی ، جــان را چـو در بر روی خود بستــی مشـو نومیــد و سرگــردان اگــر روی از جـفا خَستــی خـدا هر چــاره ای ســـازد رسـد دامــانــش ار دستــی بـرای صیــد خـوشبــختــی بساز […]

داغ دلبر

داغی نشاندی بر دلم ، از خطّ و خالت تا شد اسیر جلوه هایی از جمالت کی می پذیرد دیگر این دل ، رنگ اغیار زان رو که رنگی برگرفته ست از خیالت در بارگاهت بار ده ؛ تا شاید این دل بر گُرده گیرد رونقی از فیضِ قالت بگشوده ای خوانی ز جود از […]

بستان امید

هر دم از عشق آید اندرگوش جان، ساز امید تا کشـد جـان را سر بستان دلبـــاز امید سایه ی خوشبختی آرد بر سـر هـر طالبـی طـالب ار بـا جـان کشـد ارابه ی ناز امید مهـر پایان است بـر تـاریکــی و نـابـاوری شهر شادی ها نهان، در پشت آغاز امید شوق پرواز آورد بر هر دلـی […]

خَمر خَم زلف نگار

خم دل کردم از آن خَمر خَم زلف نگار پر،که تا نوشم از آن، دل شود آهسته شکار مستـی از مـوی نگـــارم بـه خــود آورد مـرا کـه چرا عمری از این در شده ام پا به فرار مـن غافــل چـه شـود گـــر قــدمـی آورم از عشق جـانـان، که رســم از عدد ده به هزار آخـر […]

غروب ماه

بضاعتـــی ز گهــرهای دیــدگــان دارم کرامتــی به بلنـــدای آسمـــان دارم غروب ماه من انــدر دلــم غمی انگیخت به دیده کان گهر را از آن زمان دارم گلاب میکده اش را به دامنم چون ریخت برفت و دامنی از رنگ ارغــوان دارم مــن آن گهــر نفروشــم بجـز به دامانم که بوی دلبر خود را در او […]