بارها شده وقتی فیلمی را می بینم، در جاهایی می خواهم حرفی با بغل دستی بزنم. و حس ام را در مورد ِ داوری یِ آن چه اتفاق می افتد یا نظرم را به او بگویم. (یا بشنوم)
یا گاهی که فوتبال می بینم، و طرف دار ِ یکی از تیم ها هستم، و وقتی کسی را نمی یابم و یادم می افتد که تنها دارم تماشا می کنم، دمغ می شوم.
درست نمی دانم که آدم موقع ِ فکر کردن هم از زبان استفاده می کند یا نه. و کسی که زبان نداند (مثلن بچه) چه طور فکر می کند؟ اصلن فکر می کند؟
دو ابزار است.
یکی زبانی که با آن فکر می کنیم.
یکی زبانی که با آن فکر های مان یا نتیجه ی فکر مان را و آن چه در ذهن داریم را بیان می کنیم.
موضوع ِ دیگری هم هست که چیزهایی را که فکر کرده ایم، بخواهیم بنویسیم یا چیز هایی را که گفته ایم، جمع آوری کنیم و بنویسیم. و این یکی هیچ کدام از قبلی ها نمی شود.
نه می شود همه ی فکر ها را بیان کرد و نه بیان ها را به راحتی روی کاغذ فیکس کرد.
زبان ابزار ِ ارتباط است. هم ارتباط بین ِ همین ابزار های بالا همین زبان است. و اگر آدم استدلال ِ قوی یی دارد، نشان می دهد زبان ِ قوی یی دارد. اگر هوش ِ قوی یی دارد، زبان اش قوی بوده. چون بیان ِ ارتباط های منطقی و استدلال ها و کنار ِ هم چیدن و مقایسه ی رابطه ها ی اشیا (Objects) در ذهن، نیاز به آن زبان ِ نوع ِ اولی دارد که گفتم. یعنی زبانی که با آن فکر می کنیم. و به زبان هم نمی آوریم.
من هوش را هم حاصل ِ تفکر ِ ساختار گرا می دانم. و باورم این است که می توان با تمرین ِ شناخت ِ ساختار ها و ارتباط ها، هوش را قوی کرد. و زبانی که در ذهن هست، می آید و خموشانه ارتباط ها را بین ِ اِلِمان های موضوع اش بر می سنجد. و روال را که دریافت (در ذهن اش ترسیم کرد) جا ها ی خالی را حدس می زند. برای حدس اش نیز زبان ِ خاموش اش با صدای بلند حرف می زند با خودش. (این همان زمانی است که ممکن است سر و صدای اطراف، حواس ِ آدم را پرت کند.)
زبان ِ بیان، زبانی است که توضیح می دهد. یعنی گاهی اوقات، ما تصمیم می گیریم نتیجه ی مکاشفات مان را که در مرحله ی اول حاصل شده، به کسی انتقال دهیم. و این حس ِ انتقال، گاهی مانند ِ همان زمانی است که فیلم یا فوتبال می دیدیم.
و گفتار و نوشتار در این زمینه درست مثل ِ هم ایفای وظیفه می کنند. یعنی دو روشی هستند که حاصل ِ پروسه ی اندیشه را بیان می کنند.
مهارت در این بخش، نیاز به شناخت ِ کلمه ها، آوا ها، جمله ها، اصطلاح ها و بعد ها و حال و هوا (فضا) ی هر کدام از آن ها دارد. یعنی طوری بیان کنیم نظر های مان را، که شخص ِ دوم (سوم)، آن چه ما می خواهیم را بگیرد.
این موضوع در مرحله ی اول که فکر می کردیم، موضوعیت نداشت. چون آن چه می اندیشیدیم را خودمان تولید کرده بودیم و خودمان می دانستیم به چه فکر می کنیم.
شناخت ِ واژه ها و فضا ها و هاله های اطراف ِ آن و بُعد های مختلفی که واژه ها در ذهن ها دارند، نیازمند ِ آشنایی با آن ها و تجربه و مطالعه است. و به عبارتی دانش ِ جداگانه یی که بر رسی کرده باشد هر نشانه یی چه مصداق ها یی را در ذهن ها می آورد. و کنار ِ هم (یا زیر ِ هم) قرار گرفتن ِ چند نشانه ی مختلف، چه فضا (و ساختار) ی در ذهن ِ شنونده (خواننده) ایجاد می کند.
و بسته به نیت و قصد مان، نشانه ها و ترتیب ِ چینش ِ آن ها را مشخص کنیم.
ابزار های دیگر:
برای بیان، گفتار و نوشتار را اشاره کردم. برای برقراری ی ارتباط با دیگری، علاوه بر این که تاثیر ِ نشانه های زبانی بر او را می سنجیم، لازم است این را هم در نظر داشته باشیم که مخاطب در چه حس و حالی نیز به اثر ِ ارتباطی مان توجه می کند.
و گاهی نیز لازم می شود به شکلی توجه ِ مخاطب را نیز جلب کنیم.
و حس ِ خود نمایانه، یا مغرورانه، یا رسولانه، یا هر چه که بپنداریم و بشناسیم اش؛ که باعث می شود سعی داشته باشیم مخاطبی به اثر ِ ما توجه کند، می طلبد که ابزار های دیگری را هم به یاری بگیریم و اثر مان را (چه بسا میان ِ بسیار اثر ها و نشانه ها و صدا های دیگر) به توجه ِ او برسانیم.
روش ها و ابزار های ارتباطی ی مختلف، به شکل ِ هنر های گوناگون تولید می شوند و استفاده می شوند تا همین ارتباط را با دیگری ایجاد کنند.
در گفتار ِ حضوری؛ مخاطب چهره، حالت های چهره، صدا، زیر و بم ها ی لحن ِ صدا، حرکت های دست و بدن را می بیند. علاوه بر آن چه شما آماده کرده اید و قصد ِ بیان ِ آن را دارید، مکنونان ِ شما را نیز می شناسد. (اگر شناسنده باشد!) و جمع ِ همه ی آن چه می دانستید (آماده کرده بودید) و نمی دانستید (آماده نکرده بودید)، فضا، حس و حالت و ارتباطی به مخاطب می دهد که اندیشه (همان که در این مطلب به عنوان ِ زبان ِ نوع ِ اول از ش یاد کردم) اش به کار افتد و ادامه ی موضوع را خود بپیماید.
ابزار های دیگر مثل ِ فیلم، تثاتر، پانتومیم، موسیقی، نقاشی و … نیز ابزار ها ی دیگری هستند که برخی با ترکیب ِ چند ابزار (مثلن فیلم که ابزارهایی مثل ِ گفتار، چهره، صحنه های دیداری، موسیقی و … را همه با هم به کمک می گیرد) یا برخی با ابزار ِ دیگری (مثل ِ نقاشی که با تصویر، ارجاع و ارتباط از طریق ِ ایجاد ِ فضا با کمک ِ تصویر ها و شکل ها را استفاده ی کند). یا موسیقی از طریق آوا ها و یا تلفیق ِ آوا ها با گفتار و معانی یِ گفتاری اثر ِ ارتباطی ایجاد می کنند.
که به باور ِ من، تنوع ِ بیان، به دلیل ِ همان لزومی است که در بر انگیختنن ِ انواع ِ مخاطب در شرایط ِ مختلف ِ حسی و سلیقه یی و زمانی ایجاد شده.