غزل ۱۷۹ سعدی

کیست آن ماه ِ منوّر که چنین می‌گذرد

تشنه جان می‌دهد و ماء ِ مَعین می‌گذرد

 

سرو اگر نیز تحوّل کند از جای به جای،

نتوان گفت که زیباتر از این می‌گذرد

 

حور ِ عین می‌گذرد در نظر ِ سوختگان؟

یا مَه ِ چارده یا لُعبت ِ چین می‌گذرد؟

 

کام از او کس نگرفته ست، مگر باد ِ بهار

که بر آن زلف و بُناگوش و جبین می‌گذرد

 

مَردُم ِ زیر ِ زمین، رفتن ِ او پندارند

ک‌آفتاب است که بر اوج ِ برین می‌گذرد

 

پای گو بر سر ِ عاشق نه و بر دیده‌یِ دوست

حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد

 

هر که در شهر دلی دارد و دینی دارد،

گو: حذر کن که هلاک ِ دل و دین می‌گذرد

 

از خیال آمدن و رفتن‌اش اندر دل و چشم

با گمان افتم و گر خود به یقین می‌گذرد

 

گر کُنَد روی به ما، یا نکُنَد، حُکم او را ست

پادشاهی ست که بر ملک ِ یمین می‌گذرد

 

سعدیا! گوشه‌نشینی کن و شاهدبازی

شاهد آن است که بر گوشه‌نشین می‌گذرد

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

 

kii s(e) ean maa he mo nav vae ke co nin mii go za rad

tes ne jan mii da ha doo maa he ma ein mii go za rad