نقاب

خسته شدم

خسته شدم بس که دلم دنباله یک بهونه گشت

بس که ترانه خوندمو برگه زمونه برنگشت

بازم کلاغِ قصه ها رفت و به خونش نرسید

یکه سوار عاشقو هیچکی تو آینه ها ندید

حادثه ی عزیز من تنها تو موندنی شدی

بین همه ترانه هام تنها تو خوندنی شده

دستای سردمو بگیر سقف ما دیوارنداره

یه روز تو قحطی غزل دنیا ما رو کم میاره

من آخرین رهگذرم توی این خیابون بلند

دیر اومدم که زود برم دل به صدای من نبند

یه روز تووی برق چشات خورشید و پیدا می کنم

آی شب تار و سوت کور به آرزوی من نخند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *