از کفر سر زلف وی ایمان میریخت

وز نوش لبش چشمهٔ حیوان میریخت

چون کبک خرامنده بصد رعنایی

میرفت و ز خاک قدمش جان میریخت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *