دوش در خواب من پیمبر را

دیدمش کو ز امت آزردست

گفتمش ای بزرگ چت بودست

طبع پاک تو از چه پژمردست

گفت زین مقر یک همی جوشم

رونق وحی ایزدی بردست

آنچه این زن به مزد می‌خواند

جبرئیل آن به من نیاوردست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *