طعم خورشید و عطر باران داشت

بوسه هایی که بر لبم می کاشت

چشمهایش روایت شب بود

باغ صد گل و غنچه لب بود

می شد از بوسه های او انگار

کودک جان خسته ام بیدار

سر عشق است و راز شیدایی

چشم آن آفتاب زیبایی

باورم کن ، اگر چه هیچ هستم

هیچم اما ز هیچ بگذشتم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *