مسافر شهر غمی
غریبی مثله خودمی
تو صورتت پر از غمه
غصه داری یه عالمه
دوست داری درد دل کنی
دلت گرفته از همه
غریبه توی غربت
نگی چی شد محبت
بگی میگن دیوونه است
حرفاش چه بچه گونه است
تقصیر آدم ها نیست
این همه درد دوا نیست
آب و نون و نفس
کجا اومدی تو قفس
تو هم مثه همه ی ماها
سر دو راهی موندیو
دل رو به دریاهازدی
گفتی غریبی بهتره
واسه همه در به درا
این دیگه راه آخره
تو شک و توی تردید
چشمات کجا رو می دید