نه بیگانه‌ای، ای بت خانگی

مکن با من خسته بیگانگی

تو گر پایمردی نکردی به لطف

چه سود این دلیری و مردانگی؟

پری‌زاده‌ای چون تو پیش نظر

نباشد ز من طرفه دیوانگی

چراغیست روی تو، ای ماهرخ

که شمعش نیرزد به پروانگی

بگیری بسی دل زلف چو دام

گر آن خال مشکین کند دانگی

ز مهر سر زلفت، ای سنگدل

هوس می‌کند سنگ را شانگی

به تمکین مکوش، اوحدی، در غمش

که عاشق نکوشد به فرزانگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *