باز روزی دیگر و دردی دگر

قصه های مرد شبگردی دگر

باز من با غصه ای بی انتها

مانده در تشویش و حیرانی رها

وه ! چه تنها مانده ام من با خودم

ره چه بسیار است از دل تا خودم

هیچکس هرگز نمی فهمد مرا

جمله از بیگانگان تا آشنا

این منم تنهاترین مجروح دل

مانده در طوفان ، کجا شد نوح دل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *