ای بازیگر گریه نکن ما هممون مثله همیم
صُبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه بدوش
یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی تا شب روی صورت های ماست
گریه های پشت نقاب مثله همیشه بی صداست
هر کسی هستی یه دفعه قد بکِش از پشت نقاب
از روی نوشته حرف نزن رها شو از حیله ی خواب
نقش یک درچه رو، رو میله ی قفس بکِش
برای یکبار که شده، جای خودت نفس بکِش
کاشکی می شد تو زندگی، ما خودیمون باشیم و بس
تنها برای یک نقاب، حتی برای یک نفس
تا که به جای خود ما، نقابِ ما حرف بزنه
تا که سکووتو رج زدن، نقش نمایش منه
می خوام همین ترانه رو، روی صحنه فریاد بزنم
نقابم رو پاره کنم، جای خودم داد بزنم