چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ایی تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لب های خود همواره بستن
به رسم دوستی دستی فشُردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غم خانه رستن