مهر بگشای لعل میگون را

مست کن عاشقان محزون را

رخ نمودی و جان من بر دی

اثر این بود فال میمون را

دل من کشته شد بقای تو باد

چه توان کرد حکم بی‌چون را

از درونم نمی‌روی بیرون

در گرفتی درون و بیرون را

نام لیلی براید اندر نقش

گر بریزند خون مجنون را

گفت خسرو نگیردت ما ناک

خاصیت سلب گشت افسون را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *