غزل ۱۱ سعدی

وقت ِ طرب خوش یافتم آن دلبر ِ طنّاز را

ساقی! بیار آن جام می؛ مطرب! بزن آن ساز را

 

امشب که بزم ِ عارفان از شمع ِ روی‌ات روشن است،

آهسته! تا نبوَد خبر رندان ِ شاهدباز را

 

دوش ای پسر می خورده‌ای! چشم‌ات گواهی می‌دهد

باری! حریفی جو که او مستور دارد راز را

 

رویِ خوش و آواز ِ خوش، دارند هر یک لذّتی

بنگر که لذّت چون بوَد محبوب ِ خوش آواز را

 

چشمان ِ تُرک و ابروان جان را به ناوک می‌زنند

یا رب! که داده ست این کمان آن ترک ِ تیرانداز را

 

شور ِ غم ِ عشق‌اش چنین حیف است پنهان داشتن

در گوش ِ نی رمزی بگو تا برکشد آواز را

 

شیراز پرغوغا شده ست از فتنه‌یِ چشم ِ خوش‌ات

ترسم که آشوب ِ خوش‌ات برهم زند شیراز را

 

من مرغکی پربسته ام. زآن در قفس بنشسته‌ام

گر زآن که بشکستی قفس، بنمودمی پرواز را

 

سعدی تو مرغ ِ زیرکی! خوب‌ات به دام آورده‌ام

مشکل به دست آرَد کسی مانند ِ تو شهباز را

غزل با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر ِ طناز را ساقی بیار آن جام ِ مِی مطرب بزن آن ساز را

طرب: شادی

طناز: زیبا و پرعشوه

مطرب: نوازنده، خواننده و رقاص

 

طرب ، مطرب جناس

 

وقت طرب آن دلبر طناز را خوش یافتم.

 

در هنگام (بزم) شادی، چه خوب که آن محبوب دلربا و زیبا را دیدم.

ای ساقی! جام شراب بیاور.

ای مطرب! ساز بزن.

امشب که بزم ِ عارفان از شمع ِ رویت روشن است آهسته تا نبوَد خبر رندان ِ شاهدباز را

بزم: مجلس

عارف: دانا، خداشناس

شاهد: زیبارویان اعم از مرد یا زن

شاهدباز: آنکه با شاهدان زیبارو آمیزش کند.

 

چهره‌ی زیبای معشوق به شمعی افروخته تشبیه شده، وجه شبه: روشنی و برافروختگی چهره‌ی معشوق

 

عارفان ، رندان شاهدباز تضاد

 

امشب که وجود/چهره‌ی چون شمع تو روشنی بخش مجلس عارفان شده‌است، آهسته و آرام باش تا (سر و صدایی به بیرون از مجلس نرود و) رندان معشوقه‌پرست (و هوس‌باز) از وجود تو باخبر نشوند.

دوش ای پسر مِی خورده‌ای چشمت گواهی می‌دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را

دوش: دیشب

مستور: پنهان

حریف: هم‌پیاله

 

ای پسر! شب گذشت شراب نوشیده‌ای، چشمان (سرخ و مست تو) گواهی مستی‌ات را می‌دهد.

به هر روی (حالا که شراب می‌نوشی) هم‌پیاله‌ای برای خودت پیدا کن که راز باده‌نوشی‌ تو را بتواند پنهان کند.

(چشمت حریف رازداری نیست!)

(من حریف رازداری هستم.)

روی ِ خوش و آواز ِ خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بُوَد محبوب ِ خوش آواز را

روی: چهره

 

صورت زیبا و صدای خوب هر کدام لذتی دارند، حالا ببین که اگر محبوب زیباروی خوش‌آوازی داشته باشی، چه لذتی دارد!

چشمان ِ ترک و ابروان جان را به ناوک می‌زنند یا رب! که دادست این کمان آن ترک ِ تیرانداز را

ناوک: تیر کوچک

ترک: زیبارویی از تبار ترک

 

چشم ، ابرو ، جان تناسب

ابروی کمانی معشوق به کمان تشبیه شده و نگاه او به تیر

 

چشم و ابروی معشوق ترک‌تبار با اشارات دلربایشان که چون ناوک است، جان را نشانه می‌گیرند و تیر می‌زنند.

ای خدا! چه کسی به آن ترک تیرانداز کمان داده‌است؟

شور ِ غم ِ عشقش چنین حیف است پنهان داشتن در گوش ِ نی رمزی بگو تا برکشد آواز را

شور:

۱- شور و غوغا

۲- دستگاهی در موسیقی

 

 

شور ، نی ، آواز تناسب

 

چنین هیاهو و غوغای عشق محبوب را حیف است که پنهان شود، اگر به آرامی در نی بدمی صدای بلندی تولید می‌شود اگر در گوش عاشق هم رازی از عشق بگویی این راز را نمی‌تواند پنهان کند.

شیراز پرغوغا شدست از فتنه ِ چشم ِ خوشت ترسم که آشوب ِ خوشت برهم زند شیراز را

فتنه: آشوب

خوش در مصرع اول: زیبا

خوش در مصرع دوم: استعاره از چشم‌ معشوق

 

 

شیراز از آشوب چشمان زیبای تو پر از غوغا شده‌است، می‌ترسم که آشوب چشمان زیبای تو آرامش شیراز را بر هم زند.

من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را

مرغ: پرنده

 

مرغ ، قفس ، پرواز تناسب

 

من پرنده‌ی کوچک پربسته‌ای هستم از آن رو در کنج قفس نشسته‌ام اگر (قفل) قفس را بشکنی (در آسمان عشق تو) پرواز می‌کنم و پروازم را به تو نشان می‌دهم.

سعدی! تو مرغ ِ زیرکی خوبت به دام آورده‌ام مشکل به دست آرد کسی مانند ِ تو شهباز را

شهباز: شاهباز، باز بزرگ

 

مرغ ، دام‌ ، شهباز تناسب

 

ای سعدی! تو مانند مرغ دانایی هستی که به خوبی (و فراست) تو را در دام اسیر کرده‌ام.

شاهبازی چون تو را به سختی می‌توان به دست آورد.

وزن:

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

 

vag tee ta rab xos yaa f(e) tam ean del ba ree tan naa z(e) raa

saa qii bi yaa ran jaa me mey mot reb be zan ean saa z(e) raa