سعدی شیرازی
سعدی، شاعر ایرانی پارسی گوی قرن هفتم هجری قمری و اهل شیراز
آثار این شاعر در ستیغ:
غزلیات سعدی
گلستان سعدی
بوستان سعدی
کلیات سعدی
غزلیات سعدی
- اول دفتر به نام ایزد دانا
- ای نفس خرم باد صبا
- روی تو خوش مینماید آینه ما
- اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
- شب فراق نخواهم دواج دیبا را
- پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
- مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
- ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
- گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
- با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
- وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
- دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
- وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
- امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
- برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
- تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
- چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
- ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
- کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
- لاابالی چه کند دفتر دانایی را
- تفاوتی نکند قدر پادشایی را
- من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
- رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
- وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
- اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
- ما را همه شب نمیبرد خواب
- ماه رویا روی خوب از من متاب
- سرمست درآمد از خرابات
- متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
- هر که خصم اندر او کمند انداخت
- چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
- معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
- کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
- دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
- دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
- بنده وار آمدم به زنهارت
- مپندار از لب شیرین عبارت
- چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت
- بی تو حرامست به خلوت نشست
- چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
- دیر آمدیای نگار سرمست
- نشاید گفتن آن کس را دلی هست
- اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
- بوی گل و بانگ مرغ برخاست
- خوش میرود این پسر که برخاست
- دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
- سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
- صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
- خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
- عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
- آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست
- آن ماه دوهفته در نقابست
- دیدار تو حل مشکلاتست
- سرو چمن پیش اعتدال تو پستست
- مجنون عشق را دگر امروز حالتست
- ای کاب زندگانی من در دهان توست
- هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
- اتفاقم به سر کوی کسی افتادست
- این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست
- شب فراق که داند که تا سحر چندست
- افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست
- ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست
- از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
- این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست
- عیب یاران و دوستان هنرست
- هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
- فریاد من از فراق یارست
- چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
- عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست
- ای که از سرو روان قد تو چالاکترست
- دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
- پای سرو بوستانی در گلست
- دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
- شراب از دست خوبان سلسبیلست
- کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
- یارا بهشت صحبت یاران همدمست
- بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست
- امشب به راستی شب ما روز روشنست
- این باد بهار بوستانست
- این خط شریف از آن بنانست
- چه رویست آن که پیش کاروانست
- هزار سختی اگر بر من آید آسانست
- مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
- ز من مپرس که در دست او دلت چونست
- با همه مهر و با منش کینست
- بخت جوان دارد آن که با تو قرینست
- گر کسی سرو شنیدست که رفتست اینست
- با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست
- بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
- سرمست درآمد از درم دوست
- سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
- کس به چشم در نمیآید که گویم مثل اوست
- یار من آن که لطف خداوند یار اوست
- خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
- آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
- ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
- صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
- گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست
- صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
- این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
- ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
- تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
- ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
- مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
- آب حیات منست خاک سر کوی دوست
- شادی به روزگار گدایان کوی دوست
- صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
- مرا خود با تو چیزی در میان هست
- بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
- هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
- مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
- زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
- مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
- دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
- کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
- گر صبر دل از تو هست و گر نیست
- ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
- جان ندارد هر که جانانیش نیست
- هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
- خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
- با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
- در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- روز وصلم قرار دیدن نیست
- کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
- نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
- دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست
- چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست
- خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
- دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
- دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
- چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
- خیال روی توام دوش در نظر میگشت
- دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
- آن را که میسر نشود صبر و قناعت
- ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
- کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
- عشق در دل ماند و یار از دست رفت
- دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت
- هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
- ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
- این که تو داری قیامتست نه قامت
- ای که رحمت مینیاید بر منت
- آفرین خدای بر جانت
- ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
- جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
- چو نیست راه برون آمدن ز میدانت
- چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
- خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
- گر جان طلبی فدای جانت
- بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
- سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
- جان من جان من فدای تو باد
- زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
- پیش رویت قمر نمیتابد
- مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
- نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
- حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
- کس این کند که ز یار و دیار برگردد
- طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
- هر که می با تو خورد عربده کرد
- دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
- که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
- هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
- گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
- کس این کند که دل از یار خویش بردارد
- تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
- غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
- مگر نسیم سحر بوی یار من دارد
- هر آن ناظر که منظوری ندارد
- آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد
- آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
- بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
- آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
- هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
- کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
- کیست آن ماه منور که چنین میگذرد
- انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
- باد آمد و بوی عنبر آورد
- زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
- کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
- دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
- کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
- بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
- هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
- به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
- آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
- از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد
- کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
- گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
- شورش بلبلان سحر باشد
- شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
- از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
- سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
- نظر خدای بینان طلب هوا نباشد
- با کاروان مصری چندین شکر نباشد
- تا حال منت خبر نباشد
- چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد
- آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
- جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
- تو را نادیدن ما غم نباشد
- گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
- اگر سروی به بالای تو باشد
- در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
- تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
- مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
- تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
- خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
- امروز در فراق تو دیگر به شام شد
- هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
- دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
- سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
- ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
- روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
- آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
- آن سرو که گویند به بالای تو ماند
- کسی که روی تو دیدست حال من داند
- دلم خیال تو را ره نمای میداند
- مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
- حسن تو دایم بدین قرار نماند
- عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
- گلبنان پیرایه بر خود کردهاند
- اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
- درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
- آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند
- کاروان میرود و بار سفر میبندند
- پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
- شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
- تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
- دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
- روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
- آفتاب از کوه سر بر میزند
- بلبلی بیدل نوایی میزند
- توانگران که به جنب سرای درویشند
- یار باید که هر چه یار کند
- بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند
- کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
- چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
- میل بین کان سروبالا میکند
- سرو بلند بین که چه رفتار میکند
- زلف او بر رخ چو جولان میکند
- یار با ما بیوفایی میکند
- هر که بی او زندگانی میکند
- دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
- با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
- شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
- این جا شکری هست که چندین مگسانند
- خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
- اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند
- نشاید که خوبان به صحرا روند
- به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
- اخترانی که به شب در نظر ما آیند
- تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
- نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
- از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
- مرا راحت از زندگی دوش بود
- ناچار هر که صاحب روی نکو بود
- من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
- یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
- عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
- گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
- هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
- هر که را باغچهای هست به بستان نرود
- در من این عیب قدیمست و به در مینرود
- سروبالایی به صحرا میرود
- ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
- آن که مرا آرزوست دیر میسر شود
- هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
- بخت این کند که رای تو با ما یکی شود
- آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
- هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید
- چه سروست آن که بالا مینماید
- نگفتم روزه بسیاری نپاید
- به حسن دلبر من هیچ در نمیباید
- بخت بازآید از آن در که یکی چون درآید
- سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
- فراق را دلی از سنگ سختتر باید
- مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید
- امیدوار چنانم که کار بسته برآید
- مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
- سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
- به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
- کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
- اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید
- نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
- که برگذشت که بوی عبیر میآید
- آن نه عشقست که از دل به دهان میآید
- تو را سریست که با ما فرو نمیآید
- آنک از جنت فردوس یکی میآید
- شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
- آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
- آمد گه آن که بوی گلزار
- خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
- دولت جان پرورست صحبت آموزگار
- زنده کدامست بر هوشیار
- شرطست جفا کشیدن از یار
- ای صبر پای دار که پیمان شکست یار
- یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
- هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
- به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
- پروانه نمیشکیبد از دور
- آن کیست که میرود به نخجیر
- از همه باشد به حقیقت گزیر
- ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر
- دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
- فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
- ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
- ای به خلق از جهانیان ممتاز
- متقلب درون جامه ناز
- بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
- برآمد باد صبح و بوی نوروز
- مبارکتر شب و خرمترین روز
- پیوند روح میکند این باد مشک بیز
- ساقی سیمتن چه خسبی خیز
- بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
- امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
- هر که بی دوست میبرد خوابش
- یاری به دست کن که به امید راحتش
- آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
- خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
- هر که نازک بود تن یارش
- هر که نامهربان بود یارش
- کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش
- دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
- چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
- رها نمیکند ایام در کنار منش
- خوشست درد که باشد امید درمانش
- زینهار از دهان خندانش
- هر که هست التفات بر جانش
- هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
- خطا کردی به قول دشمنان گوش
- قیامت باشد آن قامت در آغوش
- یکی را دست حسرت بر بناگوش
- رفتی و نمیشوی فراموش
- گر یکی از عشق برآرد خروش
- دلی که دید که غایب شدست از این درویش
- گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
- هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
- گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
- یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
- نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
- ساقی بده آن شراب گلرنگ
- گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
- مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
- جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
- چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل
- بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
- من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
- نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
- جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
- رفیق مهربان و یار همدم
- وقتها یک دم برآسودی تنم
- انتبه قبل السحر یا ذالمنام
- چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
- حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام
- زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
- ساقیا می ده که مرغ صبح بام
- شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
- ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام
- مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
- روزگاریست که سودازده روی توام
- من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
- به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
- گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
- من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
- دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
- چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم
- من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
- من از آن روز که دربند توام آزادم
- عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
- هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم
- از در درآمدی و من از خود به درشدم
- چنان در قید مهرت پای بندم
- خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
- شکست عهد مودت نگار دلبندم
- من با تو نه مرد پنجه بودم
- آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
- عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
- دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
- من چون تو به دلبری ندیدم
- میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم
- نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
- یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
- شب دراز به امید صبح بیدارم
- من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
- منم این بی تو که پروای تماشا دارم
- باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
- نه دسترسی به یار دارم
- من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
- من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
- گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم
- به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
- گر من ز محبتت بمیرم
- من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
- از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
- نظر از مدعیان بر تو نمیاندازم
- خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
- وه که در عشق چنان میسوزم
- یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
- من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
- در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
- غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
- هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
- بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
- تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
- امروز مبارکست فالم
- تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
- چشم که بر تو میکنم چشم حسود میکنم
- گر تیغ برکشد که محبان همیزنم
- آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
- آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
- اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
- ای مرهم ریش و مونس جانم
- بس که در منظر تو حیرانم
- سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
- گر دست دهد هزار جانم
- مرا تا نقره باشد میفشانم
- ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
- چون من به نفس خویشتن این کار میکنم
- آن کس که از او صبر محالست و سکونم
- ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
- من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
- منم یا رب در این دولت که روی یار میبینم
- دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
- من از این جا به ملامت نروم
- نه از چینم حکایت کن نه از روم
- تو مپندار کز این در به ملامت بروم
- به تو مشغول و با تو همراهم
- امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
- ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم
- ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم
- ما در خلوت به روی خلق ببستیم
- ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
- عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
- بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
- ما دل دوستان به جان بخریم
- ما گدایان خیل سلطانیم
- کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم
- عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
- گر غصه روزگار گویم
- بکن چندان که خواهی جور بر من
- یا رب آن رویست یا برگ سمن
- در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
- ای کودک خوبروی حیران
- برخیز که میرود زمستان
- خوشا و خرما وقت حبیبان
- چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان
- بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
- دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
- فراق دوستانش باد و یاران
- سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان
- دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
- خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
- ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن
- چند بشاید به صبر دیده فرودوختن
- گر متصور شدی با تو درآمیختن
- نبایستی هم اول مهر بستن
- خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
- سهل باشد به ترک جان گفتن
- طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
- چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
- دست با سرو روان چون نرسد در گردن
- میان باغ حرامست بی تو گردیدن
- تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
- آخر نگهی به سوی ما کن
- چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
- گواهی امینست بر درد من
- ای روی تو راحت دل من
- وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
- ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
- دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
- نشان بخت بلندست و طالع میمون
- بهست آن یا زنخ یا سیب سیمین
- صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
- چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این
- ای چشم تو دلفریب و جادو
- من از دست کمانداران ابرو
- گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
- صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
- هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
- راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
- بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
- ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو
- آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
- پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به
- ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
- ای رخ چون آینه افروخته
- ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای
- حناست آن که ناخن دلبند رشتهای
- ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته
- سرمست بتی لطیف ساده
- ای یار جفاکرده پیوندبریده
- میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
- ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
- خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
- قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
- خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
- تا کیم انتظار فرمایی
- تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
- تو با این لطف طبع و دلربایی
- تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
- چه رویست آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
- خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
- دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
- گرم راحت رسانی ور گزایی
- مشتاق توام با همه جوری و جفایی
- من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
- نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
- هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
- همه چشمیم تا برون آیی
- ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
- ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی
- چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
- کدام کس به تو ماند که گویمت که چنویی
- ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
- تو خون خلق بریزی و روی درتابی
- سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
- که دست تشنه میگیرد به آبی
- سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
- تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
- همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
- یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
- اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
- تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی
- ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
- یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
- سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
- ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی
- ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
- چون خراباتی نباشد زاهدی
- ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
- دیدی که وفا به جا نیاوردی
- مپرس از من که هیچم یاد کردی
- مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
- چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
- گفتم آهن دلی کنم چندی
- نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
- خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
- مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
- آخر نگاهی بازکن وقتی که بر ما بگذری
- ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
- ای که بر دوستان همیگذری
- بخت آیینه ندارم که در او مینگری
- جور بر من میپسندد دلبری
- خانه صاحب نظران میبری
- دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
- دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
- دیدم امروز بر زمین قمری
- رفتی و همچنان به خیال من اندری
- روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
- سرو بستانی تو یا مه یا پری
- کس درنیامدست بدین خوبی از دری
- گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری
- گر کنم در سر وفات سری
- هرگز این صورت کند صورتگری
- هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
- چونست حال بستان ای باد نوبهاری
- خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
- خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
- دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
- عمری به بوی یاری کردیم انتظاری
- مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
- من از تو روی نپیچم گرم بیازاری
- نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
- اگر به تحفه جانان هزار جان آری
- کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
- حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
- هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
- تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
- این چه رفتارست کارامیدن از من میبری
- تو در کمند نیفتادهای و معذوری
- ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
- هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
- اگر گلاله مشکین ز رخ براندازی
- امیدوارم اگر صد رهم بیندازی
- تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
- تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
- گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی
- همیزنم نفس سرد بر امید کسی
- یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
- ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
- هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
- اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
- به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
- به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
- عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
- دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
- عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
- سخت زیبا میروی یک بارگی
- روی بپوش ای قمر خانگی
- بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
- ترحم ذلتی یا ذا المعالی
- هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
- مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
- بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
- تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
- چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
- صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی
- ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی
- آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
- اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
- زنده بی دوست خفته در وطنی
- سروقدی میان انجمنی
- کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی
- من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
- ای سرو حدیقه معانی
- بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی
- بندهام گر به لطف میخوانی
- بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
- جمعی که تو در میان ایشانی
- ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
- کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی
- ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
- نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
- نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
- همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
- چرا به سرکشی از من عنان بگردانی
- فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
- سرو ایستاده به چو تو رفتار میکنی
- چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
- دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
- روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
- شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
- امروز چنانی ای پری روی
- خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
- تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
- گلست آن یاسمن یا ماه یا روی
- مرحبا ای نسیم عنبربوی
- وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
- سرو سیمینا به صحرا میروی
- ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی
- ای که به حسن قامتت سرو ندیدهام سهی
- اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
- نشنیدهام که ماهی بر سر نهد کلاهی
- ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
کلیات سعدی
گلستان سعدی
دیباچه
باب اول: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
باب سوم: در فضیلت قناعت
باب چهارم: در فواید خاموشی
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری
باب هفتم: در تاثیر تربیت
باب هشتم: در آداب صحبت
کلیات سعدی
بوستان سعدی
دیباچه
ستایش پیغمبر صلی الله علیه و آله
سبب نظم کتاب
مدح ابوبکر بن سعد بن زنگی
مدح سعد بن ابی بکر بن سعد
باب اول: در عدل و تدبیر و رای
باب دوم: در احسان
باب سوم: در عشق و مستی و شور
باب چهارم: در تواضع
باب پنجم: در رضا
باب ششم: در قناعت
باب هفتم: در عالم تربیت
باب هشتم: در شکر بر عافیت
باب نهم: در توبه و راه صواب
باب دهم: در مناجات و ختم کتاب
Why We Are Unique
Sed porttitor lectus nibh. Vivamus magna justo, lacinia eget consectetur sed, convallis at tellus. Curabitur aliquet quam id dui posuere blandit. Curabitur arcu erat, accumsan id imperdiet et, porttitor at sem. Proin eget tortor risus. Mauris blandit aliquet elit, eget tincidunt nibh pulvinar a. Quisque velit nisi, pretium ut lacinia in, elementum id enim. Nulla quis lorem ut libero malesuada feugiat.
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Sed porttitor lectus nibh. Curabitur aliquet quam id dui posuere blandit. Praesent sapien massa, convallis a pellentesque nec, egestas non nisi. Sed porttitor lectus nibh. Vivamus magna justo, lacinia eget consectetur sed, convallis at tellus. Curabitur aliquet quam id dui posuere blandit. Curabitur arcu erat, accumsan id imperdiet et, porttitor at sem.
What Customers Are Saying
“Ut hendrerit, leo eget facilisis venenatis, elit est faucibus libero, at consequat lorem orci sit amet libero. Etiam non dignissim, iaculis libero vulputate. euismod libero. Morbi leo felis, egestas nec volutpat ultricies, euismod consequat arcu. Sed auctor dignissim tellus eget blandit”
“Ut hendrerit, leo eget facilisis venenatis, elit est faucibus libero, at consequat lorem orci sit amet libero. Etiam non dignissim, iaculis libero vulputate. euismod libero. Morbi leo felis, egestas nec volutpat ultricies, euismod consequat arcu. Sed auctor dignissim tellus eget blandit.”
“Ut hendrerit, leo eget facilisis venenatis, elit est faucibus libero, at consequat lorem orci sit amet libero. Etiam non dignissim, iaculis libero vulputate. euismod libero. Morbi leo felis, egestas nec volutpat ultricies, euismod consequat arcu. Sed auctor dignissim tellus eget blandit.”
What We Do
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Vestibulum porta quam leo, ac efficitur ligula consectetur vitae. Ut hendrerit, leo eget facilisis venenatis, elit est faucibus libero, at consequat lorem orci sit amet libero. Aliquam scelerisque aliquam aliquet. Lorem ipsum dolor
- Wholesale Plants
- Lanscape Design
- Custom Arrangements