غزل ۱ سعدی

اول ِ دفتر به نام ِ ایزد ِ دانا

صانع ِ پروردگار حیّ ِ توانا

 

اکبر و اعظم خدایِ عالَم و آدم

صورت ِ خوب آفرید و سیرت ِ زیبا

 

از در ِ بخشندگی و بنده‌نوازی

مرغ ِ هوا را نصیب و ماهی ِ دریا

 

قسمت ِ خود می‌خورند مُنعِم و درویش

روزی ِ خود می‌بَرند پشّه و عنقا

 

حاجت ِ موری به عِلم ِ غیب بداند

در بن ِ چاهی به زیر ِ صخره‌یِ صَمّا

 

جانور از نطفه می‌کند، شکَر از نی

برگ ِ تر از چوب ِ خشک و چشمه زِ خارا

 

شربت ِ نوش آفرید از مگس ِ نَحل

نخل ِ تن‌آور کند زِ دانه‌یِ خرما

 

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق

از همه عالم نهان و بر همه پیدا

 

پرتو ِ نور ِ سرادقات ِ جلال‌اش

از عظمت ماورایِ فکرت ِ دانا

 

خود نه زبان در دهان ِ عارف ِ مدهوش

حمد و ثنا می‌کند، که موی بر اعضا

 

هر که نداند سپاس ِ نعمت ِ امروز

حیف خورَد بر نصیب ِ رحمت ِ فردا

 

بارخدایا! مُهیمِنی و مدبّر

و ز همه عیبی مقدّسی و مُبَرّا

 

ما نتوانیم حقّ ِ حمد ِ تو گفتن

با همه کرّوبیان ِ عالَم ِ بالا

 

سعدی از آن جا که فهم ِ او ست سخن گفت

و ر نه کمال ِ تو، وهم کی رسد آن‌جا

غزل با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

اول ِ دفتر به نام ِ ایزد ِ دانا صانع ِ پروردگار، حی ِ توانا

دفتر: کتاب شعر

ایزد: پروردگار

صانع: آفریننده، سازنده

پروردگار: پرورش دهنده

حی: زنده

 

کتاب شعر را با نام خدای دانا آغاز می‌کنم، پروردگار آفریننده‌، زنده و توانا

اکبر و اعظم، خدای عالَم و آدم صورت ِ خوب آفرید و سیرت ِ زیبا

اکبر: بزرگتر

اعظم: بزرگوار

سیرت: روش، رفتار

صورت: شکل و قیافه

عالَم: جهان

 

پروردگار جهان و جهانیان که بزرگ و بزرگوار است، هم صورت زیبا و هم سیرت زیبا آفرید.

از در ِ بخشندگی و بنده‌نوازی مرغ ِ هوا را نصیب و ماهی ِ دریا

نصیب: روزی، قسمت

مرغ: پرنده

 

ترتیب اجزاء جمله:

– از در بخشندگی و بنده‌نوازی مرغ ِ هوا و ماهی ِ دریا را نصیب [داد].

 – از در بخشندگی و بنده‌نوازی برای مرغ هوا و برای ماهی دریا را نصیب [داد].

 

(در ادامه‌ی بیت قبل که خداوند مخلوقات را آفرید)

از روی بخشندگی و بنده‌پروری برای همه مخلوقات از پرندگان بر اوج آسمان تا ماهیان در قعر دریا، روزی مقدر کرد.

قسمت ِ خود می‌خورند مُنعِم و درویش روزی ِ خود می‌بَرند پشه و عنقا

قسمت: نصیب، بهره

روزی: معیشت، خوراک روزانه

مُنعِم: نعمت دهنده، مالدار

مُنعَم: نعمت داده شده، فقیر

عنقا: سیمرغ

 

منعم ، درویش تضاد

 

همه‌ی انسانها چه ثروتمند و چه درویش از قسمت خود بهره می‌برند و همه‌ی موجودات از پشه تا سیمرغ همگی روزی دارند.

حاجت ِ موری به عِلم ِ غیب بداند در بن ِ چاهی، به زیر ِ صخره‌ی صَما

علم غیب: دانش و آگاهی بر پنهانی‌ها و آنچه ناپدید از مردم باشد.

مور: مورچه

بن چاه: ته ِ چاه

صَمّا: سخت

حاجت: نیاز

 

نیاز مورچه‌ای را در ته چاه و زیر صخره‌ی سخت، با علم غیب می داند.

جانور از نطفه می‌کند، شِکر از نی برگ‌ ِ تر از چوب ِ خشک و چشمه ز خارا

خارا: سنگ خارا

 

جانور ، نطفه تناسب

چشمه ، خارا تناسب

برگ تر ، چوب خشک تضاد

 

ترتیب اجزاء جمله:

جانور از نطفه، شکر از نی، برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا می‌کند.

 

جانور را از نطفه، شکر را از نیشکر، برگ باطراوت درختان (شکوفایی در بهار) را از چوب خشک (شده در زمستان) و چشمه‌ی آب را از دل سنگ سخت درست می‌کند.

شربت ِ نوش آفرید از مگس ِ نَحل نخل ِ تناور کند ز دانه‌ی خرما

مگس نحل: زنبور

شربت نوش: عسل

 

از زنبور عسل، عسل را آفرید و از دانه‌ی خرما، درخت تناور نخل را.

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق از همه عالَم نهان و بر همه پیدا

مشفق: دلسوز، مهربان

نهان ، پیدا تضاد

 

(خدایی که) از همه بی‌نیاز است و (با این وجود) نسبت به همه دلسوز و مهربان.

(با اینکه) از چشم عالمیان پنهان است ولی حضورش بر همه‌ پیداست.

پرتو ِ نور ِ سُرادقات ِ جلالش از عظمت ماورای فکرت ِ دانا

سرادقات: خیمه، سراپرده

عظمت: بزرگی

فکرت دانا: اندیشه‌ی انسان عاقل

 

جلال خداوند بر همه خیمه افکنده است و پرتو ِ نور ِ جلال ِ الهی از بزرگی، فراتر از اندیشه‌‌ی عاقلان است.

خود نَه زبان در دهان ِ عارف ِ مدهوش حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا

حمد: ستایش

ثنا: سپاس، مدح کردن

مدهوش: سرگشته

 

نه تنها زبان عارف سرگشته به حمد و ثنای خداوند مشغول است، بلکه حتی مویی که بر اندام رُسته است هم در حال حمد و ثنای خداوند است.

هر که نداند سپاس ِ نعمت ِ امروز حیف خورَد بر نصیب ِ رحمت ِ فردا

نصیب: بهره

امروز: زمان حیات

فردا: روز قیامت

 

امروز ، فردا تضاد

 

هرکسی که نعمت امروز را (در زمان حیاتش) سپاس نگوید، بر بهره‌ی (کمی) که در روز قیامت از رحمت خدا می‌برد حیف می‌خورد.

بارخدایا! مُهیمِنی و مدبر وز همه عیبی مقدسی و مبرا

مهیمن: ایمن کننده

مدبر: تدبیر کننده

مقدس: منزه

مبرا: عاری، پاک

 

خداوندا! مهیمن و مدبر هستی!

از هر عیبی پاک و عاری هستی!

ما نتوانیم حقّ ِ حمد ِ تو گفتن با همه کروبیان ِ عالَم ِ بالا

کروبیان: فرشتگان مقرب درگاه الهی

عالم بالا: عالم ملکوت

 

ما و همه‌ی فرشتگان درگاه الهی نمی‌توانیم حق حمد و سپاس تو را به جای آوریم.

سعدی از آن جا که فهم ِ اوست سخن گفت ور نه کمال ِ تو وهم کِی رسد آن جا؟

وهم: پندار، گمان

 

فهم ، وهم جناس

 

سعدی به اندازه‌ی فهم و درک خودش سخن گفت وگرنه گمان (تصور) ما کی به حد کمال تو می‌رسد؟!

وزن:

مفتعلن فاعلات مفتعلن فع

 

تقطیع:

?av va le daf tar be naa me ?ii za de daa naa

Saa ne ?o par var de gaa r(o) hay ye ta vaa na