غزل ۷۶ سعدی

یارا! بهشت، صحبت ِ یاران ِ هم‌دم است

دیدار ِ یار ِ نامتناسب جهنّم است

 

هر دَم که در حضور ِ عزیزی برآوری،

دریاب! ک‌از حیات ِ جهان، حاصل آن دم است

 

نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمی ست

بس دیو را که صورت ِ فرزند ِ آدم است

 

آن است آدمی که در او حُسن ِ سیرَتی،

یا لطف ِ صورتی ست. دِگَر، حَشو ِ عالَم است

 

هرگز حسد نبُرده و حسرت نخورده‌ام؛

جُز بر دو رویِ یار ِ موافق که در هم است

 

آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند

بویِ خوش ِ ربیع، بر ایشان مُحرَّم است

 

و آن سنگ‌دل که دیده بِدوزَد زِ رویِ خوب،

پند ش مده! که جهل در او نیک مُحکَم است

 

آرام نیست در همه عالَم به اتّفاق

و ر هست، در مجاورت ِ یار ِ مَحرَم است

 

گر خون ِ تازه می‌رود از ریش ِ اهل دل؛

دیدار ِ دوستان که ببینند، مَرهَم است

 

دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف

لیکن رفیق بر همه‌چیزی مقدّم است

 

مُمسِک، برای مال، همه‌ساله تنگ‌دل

سعدی به رویِ دوست همه‌روزه خرّم است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن

یا

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل

yaa raa be hes t(e) soh ba te yaa raa ne ham da mas t

dii daa re yaa re naa mo ta naa seb ja han na mas t