غزل ۲۴ سعدی

وقتی دل ِ سودایی می‌رفت به بستان‌ها

بی خویشتن‌ام کردی بویِ گُل و ریحان‌ها

 

گَه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل

با یاد ِ تو افتادم، از یاد برَفت آن‌ها

 

ای مِهر ِ تو در دل‌ها و ای مُهر ِ تو بر لب‌ها

و ای شور ِ تو در سرها و ای سِرّ ِ تو در جان‌ها

 

تا عهد ِ تو دربستم، عهد ِ همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض ِ همه پیمان‌ها

 

تا خار ِ غم ِ عشق‌ات آویخته در دامن

کوته‌نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

 

آن را که چنین دردی از پای دراندازد،

باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

 

گر در طلب‌ات رنجی ما را برسد، شاید!

چون عشق ِ حرَم باشد، سهل است بیابان‌ها

 

هر تیر که در کیش است، گر بر دل ِ ریش آید

ما نیز یکی باشیم از جمله‌یِ قربان‌ها

 

هر ک‌او نظری دارد با یار ِ کمان ابرو

باید که سپر باشد پیش ِ همه پیکان‌ها

 

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشق‌اش

می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ مفاعیلن مفعولُ مفاعیلن
یا
مستفعلُ مفعولن مستفعلُ مفعولن

vaq tii de le sou daa eii mii raf t(e) be bos tan haa

bii xii s(e) ta nam kar dii boo yee go lo rey han haa