غزل ۹۰ سعدی

سرمست درآمد از در م دوست

لب‌خنده‌زنان چو غنچه در پوست

 

چون دیدم‌اش آن رخ ِ نگارین،

در خود به غلط شدم که این او ست؟

 

رضوان در ِ خُلد باز کردند

ک‌از عطر مشام ِ روح خوش‌بو ست

 

پیش ِ قدم‌اش به سر دویدم

در پای فتادم‌اش که ای دوست

 

یک‌باره به‌ترک ِ ما بگفتی

زنهار! نگویی این نه نیکو ست؟

 

بر من که دل‌ام چو شمع یک‌تا ست

پیراهن ِ غم، چو شمع ده تو ست

 

چشم‌اش به کرشمه گفت با من:

در نرگس ِ مست ِ من چه آهو ست؟

 

گفتم: همه نیکویی ست لیکن

این است که بی‌وفا و بدخو ست

 

بشنو نفَسی دعایِ سعدی

گرچه همه عالَم‌ات دعاگو ست

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ مفاعلن فعولن

sar mas t(e) da raa ma daz da ram dou st

lab xan de za nan co qon ce dar pou st