غزل ۷۵ سعدی

کار م چو زلف ِ یار پریشان و درهم است

پشت‌ام به‌سان ِ ابرویِ دلدار پُر خَم است

 

غم، شربتی زِ خون ِ دل‌ام نوش کرد و گفت:

«این، شادی ِ کسی که در این دور خرّم است!»

 

تنها دل ِ من است گرفتار در غمان؟

یا خود در این زمانه دل ِ شادمان کم است

 

ز این‌سان که می‌دهد دل ِ من داد ِ هر غمی،

انصاف! مُلک ِ عالَم ِ عشق‌اش مسلّم است

 

دانی خیال ِ رویِ تو در چشم ِ من چه گفت؟:

«آیا چه جا ست این؟ که همه‌روزه با نم است!»

 

خواهی چو روز ِ روشن دانی تو حال ِ من

از تیره‌شب بپرس! که او نیز مَحرَم است

 

ای کاش‌کی میان ِ من اَستی و دلبر م

پیوندی این‌چنین که میان ِ من و غم است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن

یا

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل

kaa ram co zol fe yaa r(e) pa rii saa no dar ha mas t

pos tam be saa ne eab ru ye del daa r(e) por xa mas t