غزل ۱۴۹ سعدی

چه لطیف است قبا بر تن ِ چون سرو ِ روان‌ات

آه اگر چون کمر م دست رسیدی به میان‌ات

 

در دل‌ام هیچ نیاید مگر اندیشه وصل‌ات

تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکان‌ات

 

گر تو خواهی که یکی را سخن ِ تلخ بگویی،

سخن ِ تلخ نباشد چو برآید به دهان‌ات

 

نه من انگشت‌نما یم به هواداری ِ روی‌ات

که تو انگشت نمایی و خلایق نگران‌ات

 

در ِ اندیشه ببستم؛ قلم ِ وهم شکستم

که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیان‌ات

 

سرو را قامت ِ خوب است و قمر را رخ ِ زیبا

تو نه آنی و نه اینی؛ که هم این است و هم آن‌ات

 

ای رقیب! ار نگشایی در ِ دل‌بند به روی‌ام

این‌قدَر بازنمایی که دعا گفت فلان‌ات

 

من همه عمر بر آن ام که دعاگو یِ تو باشم

گر تو باشی که نباشم، تن ِ من برخی ِ جان‌ات

 

سعدیا! چاره ثبات است و مدارا و تحمّل

من که محتاج ِ تو باشم، ببَرم بار ِ گران‌ات

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

ce la tii fas t(e) qa baa bar ta ne con sar ve ra vaa nat

eaa ha gar con ka ma ram das t(e) re sii dii be mi yaa nat