غزل ۷۴ سعدی

شراب از دست ِ خوبان سلسبیل است

و گر خود خون می‌خواران سبیل است

 

نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست

همی‌بینم که خرما بر نخیل است

 

نه وسمه ست آن! به دل‌بندی خضیب است

نه سرمه ست آن! به جادویی کحیل است

 

سرانگشتان ِ صاحب‌دل‌فریب‌اش

نه در حنّا که در خون ِ قتیل است

 

الا ای کاروان! مَحمِل برانید

که ما را بند بر پایِ رحیل است

 

هر آن شب در فراق ِ رویِ لیلی

که بر مجنون روَد، لیلی طویل است

 

کمند ش می‌دواند پای مشتاق

بیابان را نپرسد چند میل است

 

چو مور افتان و خیزان رفت باید

و گر خود ره به زیر ِ پایِ پیل است

 

حبیب آن‌جا که دستی برفشانَد

محبّ ار سر نیفشاند، بخیل است

 

ز ما گر طاعت آید، شرم‌ساریم

و ز ایشان گر قبیح آید، جمیل است

 

بدیل ِ دوستان گیرند و یاران

ولیکن شاهد ِ ما بی‌بدیل است

 

سخن بیرون مگوی از عشق! سعدی!

سخن عشق است و دیگر قال و قیل است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفاعیلن مفاعیلن فعولن

sa raa baz das te xoo ban sal sa bii las t

va gar xod xoo ne mey xaa ran sa bii las t