غزل ۶۴ سعدی

این بوی روح‌پرور از آن خویِ دلبر است

و این آب ِ زندگانی از آن حوض ِ کوثر است

 

ای باد ِ بوستان! مگر ت نافه در میان

و ای مرغ ِ آشنا! مگر ت نامه در پر است

 

بویِ بهشت می‌گذرد، یا نسیم ِ دوست،

یا کاروان ِ صبح؟ که گیتی منوّر است

 

این قاصد از کدام زمین است مشک‌بوی

و این نامه در چه داشت که عنوان معطّر است

 

بر راه ِ باد، عود در آتش نهاده‌اند؟

یا خود در آن زمین که تویی خاک عنبر است؟

 

باز آ و حلقه بر در ِ رندان ِ شوق زن

ک‌اصحاب را دو دیده چو مسمار بر در است

 

باز آ که در فراق ِ تو چشم ِ امیدوار

چون گوش ِ روزه‌دار بر اللهُ اکبر است

 

دانی که چون همی‌گذرانیم روزگار؟

روزی که بی تو می‌گذرد، روز ِ محشر است

 

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم

هر روز عشق بیش‌تر و صبر کم‌تر است

 

صورت، زِ چشم غایب و اخلاق در نظر

دیدار، در حجاب و معانی برابر است

 

در نامه نیز چند بگنجد حدیث ِ عشق؛

کوته کنم! که قصّه‌یِ ما کار ِ دفتر است

 

هم‌چون درخت ِ بادیه، سعدی به برق ِ شوق

سوزان و میوه‌یِ سخن‌اش هم‌چنان تر است

 

آری! خوش است وقت ِ حریفان به بویِ عود

و ز سوز غافل اند که در جان ِ مجمر است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن

یا

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل

ein boo ye roo h(e) par va ra zan xoo ye del ba ras t

vin eaa be zen de gaa ni ya zan how ze kow sa ras t